راستش من حدود دوازده سال هست که ازدواج کردم و یک پسر پنج ساله دارم، تو تهران زندگی میکنم و از پدر و مادرم دور هستم، اونا شهرستان هستن
من و همسرم با هم فامیل هستیم و وقتی عقد کردیم قصدمون این بود که تو شهر خودمون زندگی کنین ولی بعد از عروسی به خاطر شغل همسرم اومدیم تهران
من به دونه دخترم و یک برادر هم دارم که اونم ازدواج کرده
پدر و مادرم به شدت احساس تنهایی میکنن و همسرم رو مقصر میدونن که من رو از اونها جدا کرده
من رو هم مقصر میدونن که چرا جلو شوهرم واینستادم که تو همون شهر خودمون بمونیم و زندگی کنیم
همسر من مرد خوبیه، من زندگی آرومی دارم
ولی عذاب وجدان زندگی رو برام جهنم کرده
خیلی قصه تنهایی پدر و مادرم رو میخورم
دوماه یک بار میرم سه چهار روز میبینمشون و میام
از طرفی همسرم دوست نداره من تنها برم و بمونم میگه باهم بریم و بیایم
با هم که میریم به خاطر کارش بیشتر از چهار روز نمیتونیم بمونیم مگر اینکه به تعطیلی باشه
به نظرتون چی کار کنم
اصلا به نظرتون پدر و مادرم این حق رو دارن که جوری رفتار کنن که من اینجوری دچار عذاب وجدان بشم؟