2777
2789
عنوان

خاطره اولین تیرخوردن 😂😂شمام بیاین بگین

| مشاهده متن کامل بحث + 2692 بازدید | 84 پست

ميگم ولي معمولا سوتيام خنده دار نيس

يه سال بعد از اولين بار ميخواستم برم اردو دو سه روزه

دم رفتن و مراسم خدافظي يكي از پسراي فاميل هم گفت من نيستم بره پيش داداشم بمونه جمع پسرونه و ايناااا بابام گفت مداركت روبردي گفتم اره تو كولمه گفت نه ببينم مطمئن شيم هيچي ديگه كله ساكم رو همون دم در گشتم و همه وسايلم ريخت بيرون يني داداشم و فاميلمون به سقف خيره بودنااااا ديگه فقط همه رو ريختم تو كوله فرار كردم 

بچه‌ها، دیروز داشتم از تعجب شاخ درمیاوردم

جاریمو دیدم، انقدر لاغر و خوشگل شده بود که اصلا نشناختمش؟!

گفتش با اپلیکیشن زیره لاغر شده ، همه چی می‌خوره ولی به اندازه ای که بهش میگه

منم سریع نصب کردم، تازه تخفیف هم داشتن شما هم همین سریع نصب کنید.

يه بارم يه عقد دعوت بوديم يه شهر نزديك اخراي عيد نميخواستيم بريم چون بابام رو غيبت مدرسه حساس بود ديگه طرف نزديك بود مجبور شديم بريم بابام گفتن صبح ميريم صبح روز بعدم برميگرديم منم نزديك بود اصلا اعصاب نداشتم يني وسايلم بيشتره لباسام بود رفتيم رسيديم ديدم بعلههههه شرو شد حالا وسايلمم جا گذاشتم ديگه بعد عقد گفتن بريم شام خونه باباي عروس من از محظر تا خونه ي عروس اويزون داداشم شدم كه حتما بايد بريم فروشگاهي چيزي ديگه شرايطم انقدر داغون بود كه ديگه روم نميشه و خجالت و اينا هيچي رفتيم گم كرديم خيابونا رو تا پيدا كرديم داغون شديم حالا خونه عروس جا نيس سوزن بندازيم من دنباله يه وجب در يه وجب جا بودم به كارم برسم واقعا افتضاح بود 

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز