2777
2789
عنوان

منتظرش بمونم؟

170 بازدید | 22 پست

سلام دوستان،من۲۱سالمه،کلاس پنجم دبستان بودم که رفتیم ی استان دیکه(کرمان) که خیلی از ما دوره ،با بابا بزرگ و مامان بزرگ و خاله ها و داییام،وقتی رسیدیم رفتیم خونه ی یکی از دوستای بابابزرگم که کلی هم بچه و نوه داشت،من اولین بار بود میرفتم اما مامان بزرگم اینا قبلا زیاد میرفتن،اونجا با نچه ی دوست بابابزرگم اشنا شدم،ی پسر خوشگل که اون موقع سوم راهنمایی یعنی دقیقا دو سالو نیم از من بزرگتر بود،با اینکه بچه بودیم ولی خیلی نگاه میکرد و به دختر عموهاش گفت من این دختره رو دوست دارم دخترعموهاشم اومدن به من گفتن خلاصه ما چند روز اونجا بودیم و برگشتیم شهرمون

کلاس دوم راهنمایی بودم یعنی حدود دوسال سه سال بعد که اونا اومدن استان ما و موندن دوروز،یادمه خونه ی ما دعوت بودن و پیشمون بودن که من رو مبل نشسته بودم پیش پرندم اونم روبروم بود بقیه هم توی پذیرایی بودن که بهم شماره داد منم گرفتم و با هم دوست شدیم،حدود سه سالی باهم بودیم و موقعی ک رفتم اول دبیرستان دوباره رفتیم کرمان پیششون اونجا هم باز موندیم،چند ماه بعد از اینکه برگشتم شهرمون باهاش کات کردم چون بهم خیانت کرد و خطمم عوض کردم،بعد از اون شمارمو پیدا کرد و زنک زد ولی جواب نمیدادم یا باز خط عوض میکردم

الان که دارم اینو برات می‌نویسم، کاملاً رایگانه، ولی واقعاً نمی‌دونم تا کی رایگان بمونه!
من و دخترم بدون حتی یه ریال هزینه، یه ویزیت آنلاین از متخصص حرفه‌ای گرفتیم. کامل بدنمون رو آنالیز کرد، تک‌تک مشکلات رو گفت و راه‌حل داد.

خودم کمر و گردنم خیلی مشکل داشت، دخترم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت… و باورت میشه؟ همه‌ش رو درست کردیم!

اگه تو یا یکی از عزیزات مشکلات اینجوری دارید، همین الان تا دیر نشده نوبت ویزیت 100% رایگان و آنلاین از متخصص بگیرید.

من اومدم دوم دبیرستان یعنی اخراش بودم که با ی پسر که ده سال ازم بزرگتر بود اشنادشدم ،حدود هفت سال با هم بودیم،خیلی خوشتیپ بود و وضع مالی خوبیم داشت،بنا ب یکسری شرایط خانوادم یعنی مامانم‌نزاشتن بهم برسیم که واقعا حق داشتن،پسره خیلی بهم خیانت میکرد و هیز بود و اینکه از نظر شخصیتی بهم نمیخوردیم،چند باریم تو روی مامانم ایستادو خیلی داستانا پیش اومد من واقعا عاشقش بودم ولی اخر سر مجبور شدم بخاطر خیانتا و درست نشدناش ازش بگذرم دقیقا شهریور پارسال بود،اونم دوماهی پیگیر بود بعدشم رفت با یکی دبگه عقد کرد که بعد فهمیدم کسی که باهاش عقد کرده همونیه که میومد دایرکت اینستام و میگفت منو فلانی با همیم و برو از زندکیش،به خوده پسره هم میگفتم‌ انکار میکرد درصورتی که همون دختری رو که اومده بود دایرکت من با سه تا پیجش فالوو کرده بود

خیلی از نظر روحی بهم ریخته بودم و سختی کشیدم،رفتم دانشگاه که لازمه بگم دوسالم دیررفتم و اونحا با نخبه ی دانشکدمون دوست شدم حدود هفت ماهی با هم بودیم که دیدم بهم نمیخوریم و کات کردم،خیلی توهبن میکرد و بلد نبود رفتار کنه،چند روز پیش همینجور از سر کنجکاوی و یا حالا هر چی که بشه اسمشو گذاشت زنک زدم به اون پسر کرمانیه و گفت که هنوز عاشقمه و خیلی گریه ها کرده بخاطرم و میخوادم هنوز و این حرفا وگفت الانم تو ی راه اشتباهه وداره پول درمیاره از این طریق که من باهاش صحبت کردم و کارشو گذاشت کنار و الان تو ی بوتیک شاگرد شده،خانواده ی خیلی پولداری داره اما حمایتش نمیکنن،امشب ذهنش درگیر بود میگفت نگران اینده و کارمم که منم دلداریش دادم ،ولی خب منم نگران اینده خودمم،از ی طرف دوسش دارم از ی طرفم با کیسای پولدار تر و بهتررر از این بودم ،دلم میسوزه چون انگاری بخاطر من خودشو تغییر داده،کارشو گذاشت کنار و دوست دختراشو همه رو کات کردچون گفت خیلی داشته تو این مدت و دیکه ففط میخواد با من باشه و قسم جون منو خورد.خیلی دودلم راهنماییم کنید

من هنگم باور کن

😐واسه اولین بار قرار بود موهای مشکیمو هایلایت کنم و بسیییی خوشحال بودم‌و لحظه شماری میکردم و چقدددر واسه اولین بار قرص جلوگیری خوردم‌که پریود نشم یوقت که رنگ موهام خراب شه...ازبدشانسی من که شوهرم راضی شد بلاخره رنگ کنم کروووونا😑😑😑😑😑اومد و همه چیزو خراب کرد😐😐
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792