من از بس از بارداری مجددم ناراحت و عصبی بودم تا ماه چهارم سونو نرفتم آخه کلا یه بچه میخواستیم.ماه چهارم که رفتم و فهمیدم تازه دوقلو هم هستند از سونوگرافی تا خونه گریه کردم.تا فردا صبح هم با شوهرم تو بهت و ناباوری به سر میبردیم اما بعدش ناراحتی رو کنار گذاشتیم و از تصور روزگار آیندمون کلی خندیدیم.الان هم که دو سالشونه دمار از روزگارم درآوردناما همون قدر هم شیرین اند.