2777
2789
عنوان

خاله عاشقم

| مشاهده متن کامل بحث + 509 بازدید | 31 پست

الان که دارم اینو برات می‌نویسم، کاملاً رایگانه، ولی واقعاً نمی‌دونم تا کی رایگان بمونه!
من و دخترم بدون حتی یه ریال هزینه، یه ویزیت آنلاین از متخصص حرفه‌ای گرفتیم. کامل بدنمون رو آنالیز کرد، تک‌تک مشکلات رو گفت و راه‌حل داد.

خودم کمر و گردنم خیلی مشکل داشت، دخترم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت… و باورت میشه؟ همه‌ش رو درست کردیم!

اگه تو یا یکی از عزیزات مشکلات اینجوری دارید، همین الان تا دیر نشده نوبت ویزیت 100% رایگان و آنلاین از متخصص بگیرید.

عموی مامانم فهمیدوچون برای پسرش خواستگاری خالم رفته بودجواب ردشنیده بودبه بابابزرگم گفت کلی هم دروغ روش گڋاشت وبه بابابزرگم وداداشاش گفت که این پسره به دخترت متلک انداخته پشت سرش میگه دخترت خرابه وازایح حرفاحتی گفتع بودیک شب ازدیوارخونتون پریده پایین ومعلوم نیست بادخترت چیکارکرده

بابابزرگم ازهمه جابیخبربودحرفای داداششوباورکردداییم اون موقع برای کاری رفته بودمسافرت بابابزرگم وداداشش تصمیمم میگیرن بلایی سرپسره بیارن بهش میگن بیادخونشون اون بدبخت هم نمیدونست قراره چه بلایی سرش بیاد

این قضیه مال۴۰سال پیش شب که پسره میادخونه بابابزرگم بابابزرگم وداداشاش انقدکتکش میزنن که به حال مرگ میوفته آخرسرهم چوب تواونجاش میکنن که یعنی تومیخواستی خیانت کنی ولی مازودترآبروتوبردیم ولختش میکنن ومیندازنش بیرون مامانم تعریف میکنه صبح که بیدارشدن زمین پرخون بودبعدش که داییم ازمسافرت میادوقضیه رومیفهمه به بابابزرگم میگه که اون ازهمه چی خبرداشته ومیدونسته خاطرخواه خواهرش بودوقصدخیانت نداشت وکلی دعوامیکنه که چراهمچین بلایی سرپسره اوردن بچه هاتوبعضی روستاعقایدخیلی مسخره ای بودکه بخاطرش خیلی ازجوون هاازعشقشون جداشدن

بااین اتفاق خالموشوهرمیدن اونم یه یک غریبه ازیک شهردورچون کسی ازروستادیگه خواستگاری خالم نمی اومدچون فکرمیکردن بی آبروشده مامانم تعریف میکنه که یکی ازفامیلاشون ازعشق خالم وپسره خبرداشت وقبل این اتفاق بدچندباربامامان پسره صحبت کردکه بیان خواستگاری خالم ولی اون گفته بودفقط دخترخواهرشوبرای پسرش میگیره  مامانم میگه خالم وقتی ازاین اتفاق باخبرمیشه خودکشی میکنه ولی نجاتش میدن وبعدش بابابزرگم کلی کتکش زده بود به حدی که کل بدنش سیاه وکبودبودوتازمان ازدواج باخالم حرف نمیزدخالم میره شهردوربچه دارمیشه ولی به تفاهم نمیرسن وجدامیشه

پسره هم بادخترخالش ازدواج کرده بودمعتادشده بودووقتی خالم جداشدتوزندان بودپسره که فهمیدخالم جداشده نامه میفرسته براش که حالاکه جداشدی من میگیرمت هنوزعاشقتم وزنمودوست ندارم وازاین حرفابازم بابابزرگم نمیذاره میگه حتمامیخوادتلافی کنه وبلایی سردخترم بیارم پسره اززندان آزادمیشه که خالم دوباره ازدواج کرده بوداونم دیگه بیخیال میشه خاله ی من ماما بودفکرکنین بچه های  عشقشوخودش بدنیااورده مامان پسره چندبارازخالم حلالیت طلبیده ولی خالم گفته هیچوقت نمیبخشمت حتی زن پسره گفته که شوهرم هیچوقت دوسم نداشت وهمیشه حتی موقع رابطه اسم توروصدامیزد

من وقتی قضیه روفهمیدم به مامانم گفتم که این مردبهم نشون بده وقتی دیدمش تایک مدت فقط گریه میکردم چون مثل دیوونه هاشده بودهرروزجلوی درخونه خالم بودوکارش این بووصبح تاشب توروستابگرده آواره شده بودبااینکه خونه داشت ولی فقط،شب خونه میرفت زنش هم بیخیالش شده بودتااینکه چندوقت پیش شب بیرون بودتصادف کردراننده ندیده بودش بنده خدامرد ومن بارهاگفتم راحت شدازاین عشقی که عمرشوتباه کردراحت شدچون آخرای عمرش فراموشی گرفته بودومثل گداهاشده بودحتی یکبارجلوی خالموگرفته بودوازش پول خواسته بود

ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیست

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز