این خانوم 2 تا بچه ی دختر 4 ساله و ی پسر 1 ساله داره... شوهرشم اکثر وقتا ماموریته یا سرکاره خیلی کم میبینیمش...کوچه ما تو ی خیابون فرعیه و خیلی رفت و آمد کمه ولی اکثر خونه ها ب کوچه پنجره داره و خونه ما هم همینطور
چند دفه از همسایه ها شنیده بودم وقتی شوهرش نیس مرد میاره خونه ولی من همش میگفتم خب ب من چه هرکسی رو تو قبر خودش میذارن...
ولی امروز ب چشم خودم دیدم ک پسر علاف همسایمون از خونشون اومد بیرون
باور کنید داره تنم میلرزه... من مطمئنا ب کسی نمیگم و اقدامی هم نمیکنم ولی نمیدونم چرا من اینقدر ترسیدم...