ما مهمون زیاد داریم، رفت و آمد زیاد داریم، گرفتاریای خانواده شوهرم زیاده، کم مثل ما پیدا میشه، خیلی کم برا خودمون وقت میذاریم، همه برادر شوهرام رفتن جای دور زندگی میکنن، دو تا بچه یه ساله و چهار ساله دارم
شوهرم پیشنهاد داد بریم شهری که درس میخونه زندکی کنیم، پنج ساعت فاصله داره تا شهرمون
اولش خیلی خوشحال شدم و استقبال کردم احساس کردم یک ثانیه دیگه نمیتونم اینجا رو تحمل کنم ولی الان تردید دارم