۲۲سالمه ۳تا دختردارم دختر بزرگم امسال میره مدرسه دومیه دوسالشه و سومی هم ۳ماه شوهرم که پسرعمم هم هست ازمن ۱۰سال بزرگتره تو این چندسال زندگی خیلی سختی و بدبختی کشیدم خیلی ناراحتیا سرم اومده از بی توجهی کم محلی تا لباس نخریدن و خرج نکردن برام دختر اولم باردار بودم که شوهرم بهم خیانت کرد و درعالم بچه گی این ادم پست رو بهشیدم همش ۱۵ سالم بود و از همه چیز میترسیدم شوهرم واقعاااا دوستش داشتم اینم بگم که قبل از اینکه دختر اولم باردار بشم یه بار خودکشی کردم اما خدا نخواست بعد سر این بچع سومم بی نهاااااایت سختی کشیدم نه قرص دارویی نه خورد خوراکی کمبود ویتامین هم داشتم اما شوهرم همش میگفت ندارم ندارم ندارم با اینکه تریلی داریم ولی با داداشاش شریکه و اوایلش قسط داشت هزار خرج میکرد ولی یه کیلو گوشت برا خونه نمیخرید سه ماه تمام خوراکمون تخم مرغ بود از نظر خرج نکردن لباس هم کل این چندسال هر دوسال یکبار بهم پول میداد اونم عید به عید که لباس برا خودم بخرم دیگه هیچی به هیچی خودم با یارانه ۴۵ تومن سر کردم باز با وجود این دوتا دخترای دیگم ۱۳۵ تومن یارانه خرج لباس سه نفر رو انجام دادم و میدم بعدولی من بخاطر بچه هام زندگی کردم و سکوت هربی احترامی به خانواده م کرد چیزی نگفتم از مشروب خوردنش چیزی نگفتم فقط سکوت سکوت سکوت از همه بدتر بی ایمان شدنش هیچیو قبول نداره اینم همیشه نصیحتن میگفتن بخدا اخر عاقبت نداره و خیلی حرفای دیگه سرتون درد نیارم بعد زایمانم مجدد بهم خیانت کرده و بعد ۷سال بهم گفتم همن اولم این بشر کاراش ادامه میداده تو نمیفهمیدی خیلیا میدیدنش با دختر یازنه الانم بعد خیانتش من قهر کردم و مجبور شدم بخاطر بچه هام برگردم اما تحمل برام سخت و دشوار و شوهرم هنوزم رفتارای شک برانگیز داره و منم نمیتونم جلو خودم بگیرم که چیزی نگم بهش به نظر شماها باید چیکارکرد ؟اگه خدا بشم فردا دخترام سرزنشتم نمیکنن که تو باید زندگی میکردی ؟؟