بستگی به شوهرت داره اگه هواتو داره شهر غریب خوبه اما اگه مث شوهر من باشه که همه کارا رو خودم باید بکنم آرزو میکنی کاش پیش مامان و بابات بودی....مهم اینه شوهرت حامیت باشه
اره البته داداشم وخواهرم اینجان ولی هیشکی پدرو مادرنمیشه،،البته به قول دوستان ازیه نظر که روپای خودم ...
درسته هیشکی پدر و مادر نمیشه ولی وقتی نزدیکی کلا درگیر کوچکترین فکر و خیال اونا هم میشی انگار فکر و خیالت چندبرابر میشه ولی از طرفی هم حامی هستن دیگه البته منظورم از فکر و خیال انجام دادن کارای اونا نیستا منظورم چیزای دیگست که اگه دور باشی متوجه بعضی گرفتاریهاشون نمیشی کمتر غصه میخوری
توی غربتم شرایط زندگیم خوبه ولی از غربت متنفرم حاضرم همه شرایط رو بزارم برگردم ، غربت هزار بدبختی و فکر داره فقط به زبون اسونه ، منم زمانی دنبال غربت و فرار از فامیل و غیره بودم
من شیرازی ام همسرم تهرانی. از دو فرهنگ متفاوت. ما عادت به بیرون رفتن داریم اینها فقط کار بعدش خونه و خواب. هیچ تفریحی تو زندگیمون نیست. خودم شاغلم تمام بار زندگی رو دوشمه ولی نه تفریحی نه مرد خنده رویی نه یکم شادی نه استقبال از یک روز جمعه برای تفریح. کارم شده سر کار بعدش خونه. افسردگی گرفتم. خانوادش هم که از خودشون بدجنس تر وجود نداره. دست یک دختر رو گرفتن آوردن تو شهر غریب حتی یک زنگ نمیزنن بگن خرت به چن من
مـن هـمانی ام که بی تو...پای تمام دوست داشتنهایم ایستاده ام...🥺