2777
2789
عنوان

خیلی ناراحتم

86 بازدید | 9 پست

بابام جلو شوهرم سنگ رو یخم کرد

جلو خودمو گرفتم گریه نکنم

مامانم رفته سفر

هشت روزه میام خونشون ...تمیز کاری...غذا پختن...همه چی

خواب بود

شوهرم اومده بود

بالا سرشو ندید

خب

چو قناری به قفس یا چو پرستو به سفر؟                                 هیچ یک من چو کبوتر نه رهایم نه اسیر🙂                                  چیزی که وحشتناک بود حس می کردم                                                 نه زندهِ زنده هستم نه مُردهِ مرده  💔بهترین هرکس اون چیزیه که خودش دوست داره‌یه زوج جوون دیدین نگید " عه تو که از همسرت خیلی سرتری"دوستتون یه لباس خرید نگید "رنگ بهتر نداشت؟" و...بقیه که نباید به سلیقه ما زندگی کنن!کاری نکنیم که اطرافیانمون از ترس حرفای ما قید دوست داشتن هاشونو بزنن..تو زندگی آدما همیشه مرز های باریکی وجود دارن بین رک بودن و بیشعوری ، بین احترام و چاپلوسی ، بین اعتماد به نفس و خود شیفتگی ...این مرزها تعیین کننده ی بزرگی آدماست یادشون بگیریم.

بچه ها بعد مدت ها جاریمو دیدم، انقدررررر لاغر شده بود که اولش نشناختمش!
پرسیدم چیکار کرده که هم هرچیزی دوست داره میخوره هم این قدر لاغر شده اونم گفت از اپلیکیشن زیره رژیم فستینگ گرفته منم زیره رو نصب کردم دیدم تخفیف دارن فورا رژیممو شروع کردم اگه تو هم می‌خوای شروع کن.

بعد هی با چشای بسته با تندی حرف میزد شوهرم گفت بابات چشه...چی میگه همین جوری ادامه میداد تا زنگ خ ...

چی می گفت ؟        چی شده بود             برای اینکه بیدار شده بود  عصبانی بود ؟

اطلاعاتی هرچند محدود در مورد مسائل روان شناسی دارم   در همون حد اگر کمکی از دستم بربیاد دریغ نخواهم کرد

بیشتر وقتا از کمکای خودم حالم بهم میخوره

انگار بقیه شکل کلفت میبیننت

از خودم بدم اومد

دیروزم بحثم شد باهاش

گفتم نمیام دیگه

باز پا شدم اومدم

اینجوری ابرومو جلو شوهرم برد

دیگه نمیخوام ببینمش

ماشینمونم دستشه


ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز