من تقریبا یکسالو نیم دارم زندی میکنم با جاریها و پادر شوهر سعی کن زودتر مستصل بشی اما تجپربه خودمو میگم.نه بزار صدای خندتو بشنوه نه صدایگریه اتو
انگار همسایه اید از اول راه نده بهش و در اوج احترم هسایگی کنید ب امید روزی ک مستقل بشی
خاهر شوهر ندارم عوضش چهار تا جاری دارم . با کوچیکه هر چی خوب شدم به خدا جا خاهرم دونستم بدتر شده الان هیچ مشگلی هم نداریم ولی منو میبینه روشو میکنه اونور . منم نمیتونم اونجور باشم . الانم اینم یه جور دیگه دلم میخاد ازشون دور باشم ولی مادر شوشوم نمیزاره میگه بچه هام جدا نباشن
بگین چیکار کنم وقتی تو یه جمعیم حرص نخورم . و جمع تو دست من باشه نه اون
ممنون که راهنمایی ام م
خودت ک خوب باشی ناخوداگاه جذبت میشن
سعی کن رواعتمادبنفست کار کنی دوستم
کتاب بخون کتابای روانشناسی
و همیشه توجمعشون مرتب باش
وکم حرف بزن
وای عزیزم از قدیم گفتن نزار کسی از حال تو خونت خبر پیدا کنه عزیزم.
این که بهت میگم نزار خنده هاتو بنوه روی تجربه شخصیمه همه اینجور نیستن هستند ادمایی که حال خوب بقیه خوشحالشونمیکنه اما من باهمه ی احترام و ادبی که برای خانواده همسرم قائل بودم و اینکه نرفتمو بیام و قاطی نشدم از بعد عروسیم انقدر انرژی منفی جاریهام دنبالمه ک نگو .پس سعی کن برای خودت زندگی کنی نزار هیچکس بفهمه از حالت
هروز
م ک خواسی بری برو برای احترم گذاشتن ب همسرت و خانوادش ااما در حد سر زدن بعد بگو ببخشید فلن کارو دارم فقط گفتم بیم حالتونو بپرسم ی سر بنم بر
مادر شوهرت دختر نداره داغ همسر دیده سخته بهش سر بزن برای خدا
و اینکه زیاد قاطی نشم باهاشون اره؟
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
