مادرشوهرم سکته کرده الان بیست روزه خونه ماست من هرروز از کرج میبرمش اونسر تهران برای فیزیوتراپی
تو اوج گرما میریم غروب میایم
همسرمم که سرکارن
فردا اخرین روز فیزیوتراپیه از اونجام میبرمش پیش دکترش
بعد فیزیوتراپیست گفت ده جلسه دیگم باز باید بیان
من هفته بعد کلاسای دانشگاهم شروع میشه واقعا وقت ندارم
غیر مستقیم به مادرشوهرم فهموندم که نمیتونم ببرمت اونم راضیه برگرده بره شهر خودشون ولی دیشب شوهرم میگه نه همینجا بره اونجا دکتراش خوب نیسن🙄
بخدا موندم چکنم تو خونه خودم راحت نیسم
مادرشوهرمم یجوریه پرتوقعه همش میگه عروسا برا من مگه چیکار کردن کلا قدیمی فک میکنه
تواین بیس روز همش درحال پختو پز وتمیزکاریم خسته شدم
ادم بعضی وقتا دوسداره حتی شامم نپزه ولی مهمون بودنی مجبوره
دیشب بشوهرم گفتم خودت ببر ولی مطمنم بازم میفته کاراش رومن
چجوری شوهرمو قانع کنم؟ چی بگم؟