امروز صب زنگ زد گفت معدم درد میکنه حالم خوب نیس گفتم برات غذا بیارم بخوری گفت نه گفت بعدا زنگ بزن حرف بزنیم.الان بهش زنگ زدم خیلی بداخلاق بود و حول شده بود انگار وسط حرفم قطع کرد.دوباره زنگ زدم میگم چرا قطع میکنی بم گفت حرومزاده خواهر فلان مادر فلان روم قط کرد دوباره.من اصلا جواب بددهنیاشو نمیدم درحالیکه همه خواهرشو میشناسن باباش که بچه باز خواهرشم که همه اوازشون پیچیده و دسمالی همه هستن فک میکنه چون جواب نمیدم یا فحای نمیکنم مثل دهن چاه توالت خودش حق داره هرچی دهن کثیفش در میاد بگه.پریشب خواب دیدم مرد امیدوارم به حقیقت بپیونده درد معدش بکشتش.بیناموس راه میره میگه خواهرتو فلان کردم ازینچیزا حرو..ده بیپدر مادر.خیلی ازش عصبینیم دوس دارم الان ز بزنم بهش خودمو خال کنم یا بندازمش زندان ادم بشه بیغیرت