من حدود یک ماهه که نامزد کردم.پسرعمه نامزدم تور گردشگری برگزار میکنه.من و نامزدم تصمیم گرفتیم با تورش دو روز بریم مسافرت.مادو شوهرم اصلا از پسرعمه خوشش نمیاد.کلی مخالفت کرد که نرید ولی نامزدم گفت نظر مامانم برام مهم نیست از نظر من رضا(پسرعمه اش) آدم باحالیه.خلاصه ثبت نام کردیم که بریم.مادرشوهرم توی این یک ماه حتی یه بارم به من زنگ نزده بود واسه احوال پرسی ولی فردای اون روز صبح به من زنگ زد الان که دارین با تور رضا میرین مسافرت اگه شب گفت بیاین دوتایی باهم برین توی اتاق بخوابین قبول نکنیا.من اصلا شوک شده بودم از حرفش.از طرفی ام اصلا آدم حاضرجوابی نیستم فقط توی حالت بُهت زده گفتم نه خیالتون راحت.آخرشم گفت فقط به پسرم نگی من بهت چیزی گفتما.حرفش واقعا برام سنگین بود.خیلی عصبی بودم دلم میخواست کنسل کنم مسافرتو.زنگ زدم به نامزدم گفتم مامانت اینطوری گفت من شوک شدم دیگه دوست ندارم بریم.اونم میخواست زنگ بزنه به مامانش که من نزاشتم گفتم اینطوری من خراب میشم.
اول اینکه این موضوع کاملا شخصیه و به اون ربطی نداشت بعدشم چجوری روش شده این حرفو بزنه؟الان حرفش واقعا آزارم میده.نمیدونم چجوری بصورت نامحسوس بهش بفهمونم که حرفش بد بوده و من ناراحتم؟اینم بگم متاسفانه اصلا آدم حاضرجوابی نیستم و همش سعی میکنم طوری رفتار کنم که کسی ازم ناراحت نشه.به نظرتون چیکار کنم؟