خسته ام شایدم دیگه نمیخوام زنده باشم

مادرشوهر بازم این واژه ای که خسته ام کرده،من خیلی زود رنجم خودم میدونم،خب همه میدونیم طبیعیه بعد ازدواج ادم کمی چاق بشه،خب منم شدم ،چند روز پیش خونشون بودیم خاله همسرم گفته بود چقد عروست لاغر شده نسبت به چند ماه پیش،اینم گفته بود نه بابا چاقه هنوز، با این وجود که من دانشجوام و هر روز مشغولم اومده به من میگه میدونی چرا چاقی؟گفتم چرا گفت چون همش بخور و بخوابی،چند وقت پیشم با خانواده ای که من باهاشون کدورت داشتم رابطه شو صد برابر کرد خب مهم نیست،امروزم که رفته بودیم شوفاژ بگیریم دید ما دو قرون پول باهامون جمع شده وامه،تا شوهرم رفت بیرون سریع شروع کرد که دیگه قسطاتون تموم شد آره؟دیگه قسط نداریذ خب قسط کنتور رو بدید،حالا بماند که خونه برادرشوهرمو خودشون انداختنو قسطش رو دادن و یه قرون کمک ما نکردن،منم طبق معمول جوابی نداشتم بدم