با یکی از اقوام رفته بودیم شمال محبور بودیم یا جوجه بزنیم یا بریم رستوران موقع برگشت که رفتیم من یه غذا خواستم ولی شوهرم گفت یه پرس اکبر جوجه بیارن یه برنجم برا من بیارن
خیلی با لحن توهین امیزی گفت که من نمیتونم پنجاه تومن به تو غذا بخرم خواهرشم بود اونم گفت نچ نچ ببین به خاطر شکم چیکار میکنی د صورتی که به قران من ۴۷ کیلوام تو خونه نه نهار میخورم نه صبحونه فقط شام میخورم اونم کم میخورم خودش ۱۱۰ کیلو غذاشم زیاده بار اولشم نیست یه بار با مامانم رفتم بیرون فلافل بخورم بهش گفتم گفت من راضی نیستم مامانتو مهمون کردی خلاصه همیشه همینه خرید میریم بشکونم میگیره که خرید نکن بخدا من وسط عبدل اباد یه بار کتک خوردم وضغ مالیشم خوبه ولی برا من ناراحته که خرج میکنه دیروز میگه من راضی نیستم تو خونه من غذا میخوری خیلی دلم شکست بچه ها همیشه وقتی پول خرج میکنه من استرس دارم