2777
2789

نمیخوام داستا تعریف کنم . میخوام همه حرفامو تو ی تایپ بگم ..نه ماهه نامزدم از اول نامزدیم تا الان میتونم ‌بگم چندان روزای خوشی نداشتیم  من اگه یروزی بخوام از دوران نامزدیم یاد کنم نمیگم دوران شیرین نامزدی میگم دوران برزخی زندگی . تو این نه ماه زندگی مشکلاتی داشتم و چن باریم تایپک زدم ازتون راهنمایی خواستم و میتونم بگم ۷۰ در صد مشکلات زندگی منو نامزدم خانوادشن  ولخرجیه همسرمه که واقعا ولخرجه بارها باهاش حرف زدم و از حرفاش متوجه شدم اینجور شدنش تخصیر خانوادش بوده چون بجای اینکه تو نوجوانی پس انداز کردنو یادش بدن پس اندازشو ازش میگرفتن و خرج میکردن واس دانشگاه داداش بزرگش از این پول میگرفتن یا واسه قربونی پایان خدمت داداش بزرگش اینم میگه اون موقع انقد با فهم نبودم که بخوام مخفی پس انداز کنم پس در آمدمو واس خودم خرج کردم که نمونه اینا ازم بگیرن . یا عصبی شدنش و قهر های  بچه کونش احساس تنهایی کردنش که بازم مقصر خانوادشه از جمله مادرش که ب داداش بزرگ همسرم بیش از اندازه اهمیت میده و دوسش داره بطوری که کل فامیل میگن و میدونن حتی حق با اون نباشه هم حقو ب اون میده در ضمن زنش داداشه هم شهری مادرشوهرمه خلاصه انگاری ی بچه تنی هست یکی نا تنی یا مثلا باباش که واس داداش بزرگش عروسی گرفته حالا ب ما میگه ندارم. اینم با دیدن این فرقا عصبی شده و عصبانیتشو گاهی سر من خالی میکنه . انقد پیشم نشستن از گذشته همسرم گفتن که این کارو میکرد اون کارو میکرد دختر بازی میکرد با فلان دختر رابطه داشت به خاستگاریه فلانی رفتیم و اینا که کلا کاری کردن بهش مشکوک شم البته دروغ نگفتن ولی کذشتش بود لازم نبود بگن دید منو نصبت ب نامزدم عوض کنن اوایل همسرم زیاد بهم گیر میداد فلان جا نرو با فلانی دوستی نکن تنهایی نرو همش میخواست حرف خودشو پیش ببره میگف هر موقع من گفتم باید بیای خونه مااااا نه میگفتم یا میگفتم کار دارم داد قال راه میوفتاد البته الانم اینجوره ولی بهتر شده نصبت ب قبل خلاصه مثلا نامزد بودیم نه گردشی نه پارکی نه بیرونی چون پولی نبود تازه چن باریم که رفتیم زنگ پشت زنگ که کجایین بد اومدن تو خونه هم دعوا یا بدورغ گفتن گوشیتون چرا خاموش عیدم رفتیم مسافرت کههمسرم وپدر شوهرم دعوا کردن نایجشم شد فهر همسرم با من قسط وام ازدواج. برادر شوهرمو باباش میده با اینکه میتونست واس وام نامزدمم ضامن بشه ولی نشد چون ترسید نامزدم بگه قسط وام برادرم‌ دادی مال منم بده اونوخ بابا بیچاره من با این وضع ضامن که تازگیا شرایطش هم سخته چهار تا ضامن پیدا کرد برای وام دوتامون اولش قرار بود فرش و یخچال جهازمو بخرن که نخریدن زدن زیرش با اینکه مال جاریمو خریدن تا واس اوت لباس شویی و تلویزیونم خردین  پدر شوهرمم چن باری بهم گفته اره سرتون کلاه گذاشتیم نمیخریم تازه الانشم شروع کردن واس اون پول وام  برنامه ریختن که اینجور عروسی میگیریم اونجور میگیریم وقتیم میگیم اون پول کمه میگن قسطی نمیگن که همه چیم قسطی نمیشه  از کجا قراره بده  واس برنامه های اونا منم که باید از شکمو لباسم بزنم منم که قراره سختی بکشم بد همه اون اتفاقا تازه با اینا کنار اومده بودم که ی هوو مادر شوهرم هی گف سینم درد میکنه هی گفت سینم درد میکنه بدشم معلوم شد  سرطان سینه داره حالا هم داره میره شیمی درمانی حدود یک ماه و نیم دیگه هم عروسیمونه البته ظاهرا چون کاری نکردیم الان همه بفکر اونن شاید من الان بفکر عروسی باشم میگن خود خواه ولی معلومه از الان عروسیمم قراره ب عذا تبدیل شه فکر همه چی ریخته سرم . یسری مشکلاتم دارم که واقعا قابل گفتن نیست () تو کل زندگیم ی شب عروسیمه اونم میترسم یا اون جور نباشع که خودم میخوام و آرزوشو دارم یا  حال مادر شوهرم بد باشه همه بجای عروسی بیان ملاقات اون شاید باورتون نشه ولی موهاش میریزع میگم فیلم عروسیم چجوری میشه  یا اگه نتونه بلند شه برقصه یا حالش بد باشه چی میگم هر وقت فیلم عروسیو نگاه کنیم خاطرات تلخ یادمون میاد  الانم که مریضه من بودم که ی هفته جوری ازش پرستاری کردم خونشو جمو جور کردم مهموناشو پذیرایی که کردم که نگووو همه فامیل انگشت بدهن مونده بودن  ولی همون جاریم که همشری خودشه ومادر شوهرم گاهی حتی جلو چشم من ظرفاشو شسته فقط میمود سر میزد میرفت منم زورم میاد ولی وجدانم قبول نمیکنه نرم بهش نرسم . تا حالا هم خدا شاهده بی احترامی نکردم . 

شاید اینایی که گفتم بنظرتون چیزای عادی و چندان مهمی نباشن اما منی که تجربه کردم میدونم چیه .( الانم میخوام اول دعا کنین برام بدشم حس قلبیتون نصبت ب زندگی من که چی میشه ؟) ممنونم از همتون ببخشید طولانی شد.

بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

من خوندم همشو

چند سالته؟

مشكل نامزدت فقط ولخرجي نيست،مشكلات روحي و اخلاقي عميقي داره.حالا كه نامزد هستي فرصت خوبيه باهم برين مشاوره و تست هاي مشاوره ازدواج رو بزنيد

اونوقت فكرت باز ميشه

شما با اين آقا جدا از مشكلات مالي مسائل سخت ديگه هم خواهي داشت اگه ازدواج كني.

چه اصراري داري براي اين آدم؟ يك دختر ازدواج ميكنه كه ارامش و شادي داشته باشه و ازدواجش باعث پيشرفتش بشه. نه اينكه خودشو بدبخت كنه بعدا با يك بچه برگرده 

عزیزم منم تقریبا زندگیم شبیهته...زودترعروسیتوبگیریه وقت مادرشوهرت طوری میشه بایدیه سال وایسی زودتربروسرخونه زندگیت

میگم که کاشکی شاه بودم ...شاه توقصه هابودم....به فکرچاره ای واسه تموم آدما بود...روپشت بوم خونه ها تموموگل می کاشتم...خونه ی فقیر ودارا ناودون طلا میزاشتم...                    فقیراروپول میدادم ....زندونیاروآزاد...هرچی کویرخشکه خودم می کردم آباد...میگم که کاشکی شاه بودم شاه توقصه هابودم...به فکرچاره ای واسه تموم آدمابودم...هرکس به دین وکیش خود...سرگرم قوم وخویش خود...هرکس بااعتقادش...منطق وعدل ودادش...یه گلخونه...یه مِی خونه...سرتموم گذرا...واسه ی تموم عاشقا...واسه ی همه رهگذرا...💖💖💖💞💞💞
من خوندم همشو چند سالته؟ مشكل نامزدت فقط ولخرجي نيست،مشكلات روحي و اخلاقي عميقي داره.حالا كه نامزد ...


گفتم که یسری چیزام هست ادم حتی نمیتونه اینجا بگهبا اینکه میدونه کسی اشنا نیست

نه اینکه خیلیم بفکرن

خب خودتوشوهرت کاراتونوانجام بدین شده ازیه سری چیزابگذر زودترعروسی بگیره

میگم که کاشکی شاه بودم ...شاه توقصه هابودم....به فکرچاره ای واسه تموم آدما بود...روپشت بوم خونه ها تموموگل می کاشتم...خونه ی فقیر ودارا ناودون طلا میزاشتم...                    فقیراروپول میدادم ....زندونیاروآزاد...هرچی کویرخشکه خودم می کردم آباد...میگم که کاشکی شاه بودم شاه توقصه هابودم...به فکرچاره ای واسه تموم آدمابودم...هرکس به دین وکیش خود...سرگرم قوم وخویش خود...هرکس بااعتقادش...منطق وعدل ودادش...یه گلخونه...یه مِی خونه...سرتموم گذرا...واسه ی تموم عاشقا...واسه ی همه رهگذرا...💖💖💖💞💞💞

[QUOTE=95766648]خب خودتوشوهرت کاراتونوانجام بدین شده ازیه سری چیزابگذر زودترعروسی بگیره[/QUOT

،الان بگم میخندیدن ولی اقای برادر شوهر باید طبقه بالارو خالی کنه بدش ما بریم اونجا پاز اونجایی که حوتش ب مادرس بستس فعلا نشسته و بفکر مادرش

خب خودتوشوهرت کاراتونوانجام بدین شده ازیه سری چیزابگذر زودترعروسی بگیره


بگم میخندین ولی برادر شوهر باید طبقه بالارو خالی کنه مابریم اونجا ولی از اونجایی که جونش ب مادرش بستس نشسته بفکرم نیست

عزیزم زندگی سختی داری...در مورد شوهرت بنظرم باهم مشاوره برین...در مورد مادر شوهره هم باید بگم کار درست رو میکنی چن وقت دیگه وجدانت راحته ولی جاریت هرچی هم به روی خودش نیاره ته دلش یه عذاب وجدانی داره...ایشالا خدا کمکت کنه

عزیزم زندگی سختی داری...در مورد شوهرت بنظرم باهم مشاوره برین...در مورد مادر شوهره هم باید بگم کار در ...


ولی کلل یه طایفه هستن  قدر نمیدونن .
ولی باز بخاطر خدا و همسرم انجام میدم کنارشم 

در ضمن یجورایی وظیفمه

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز
توسط   8080aylinamm  |  10 ساعت پیش
توسط   آرزو1388  |  9 ساعت پیش