2777
2789
عنوان

دلنوشته هاتون و بزارین اینجا

3430 بازدید | 48 پست

من خودمم چندروزه شروع کردم

خیلی شیرین بنظرم

دوتا نوشتم میزارم 😍😍😍

گاهی یک کلمه حرف چنان امیدی در یه نفر ایجاد میکنه قابل وصف نیست 😍😍گاهی هم یک کلمه چنان یک نفر و ناامید میکنه و زندگیش و زیر رو میکنه که خدا میدونه 😔😔سعی کن همیشه حرفات بوی خوبی بده و حال بقیه رو خوب کنه 😍😍


عشق یه کلمه با حروف دلچسب❤❤

که وقتی اسمش میاد لبخند روی لبت میاد 😊

عشق  بااینکه شب تا صبح بیدارم تمام تلاشم اینکه صبح 

وقتی میخای بری سرکار بتونم بیداربشم و یه موزیک اروم بزارم چایی و دم کنم 

 فکرم میره به دم کردن چایی

که چجوری دم کنم بهت بچسبه 

هل بریزم یا زعفرون یا دارچین و زنجیبیل توهمین فکراهم 

که تخم مرغ درست میشه چایی و دم میکنم و صدات میزنم 

پشت پرده ایی و میکشم افتاب پهن میشه تو خونه 

سفره رو پهن میکنم 

با عشق کامل گوجه و خیارو ریز میکنم و توی پیش دستی گلسرخی که از خونه مادربزرگم اوردم میچینم و یه تیکه پنیر میزارم کنارش

تخم مرغ هارو هم کنارش میزارم

حالا نوبت چایی که با تمام عشقم صبح دم کردم دوتا تیکه نبات میریزم و چایی و روش رنگش عالی شده و بوش خوشبختی و یاد ادم میندازه 

میچینم توی سفره 

توهم از حموم میای بیرون و با یه به به میشینی سرسفره 😍

زود تر صبحونمو تموم میکنم 

میرم سراغ ناهاری که از دیشب برات گذاشتم کنار

توی ظرف سه طبقه میچینم

یه طبقه رو پر از ماکارونی میکنم درشو میبستم

یه طبقه رو خیار شور فلفل دلمه ایی میریزم 

میمونه یه طبقه تو فکر فرو میرم که چی بزارم برات که وقتی باز میکنی ذوق کنی

ازفکر بیرون میام یه تیکه شکلات تلخی که برام خریدی و جدا میکنم لای زر ورق میزارم 

یدونه زردالو و هلو و گیلاس میزارم و لبخند میزنم و سر ظرفارو میبستم

و یهو صدات میپیچه که داری میگی عشقم دیرم شد 

سریع ظرف و میزارم داخل پلاستیک و بدرقت میکنم 

وقتی داری از راه پله ها میری پایین با ارامش برات یه حمد و سوره میخونم و میدووم از دم پنجره بهت فوت میکنم و برات دست تکون میدم 👼👼👼

تو رفتی و من موندم خونه 

خونه ایی که با عشق چینده شده 

سریع سفره رو جمع میکنم و به کارهای خونه میرسم

درگیر کارا میشم و یه نگاه میاندازم به ساعت هنوز یکساعت به اومدنت مونده 

سریع میرم یه دوش میگیرم 

پیراهن خوشگلمو میپوشم 

یه نگاه تو اینه به خودم میندازم سشوار و بر میدارم که موهامو لخت کنم یه چشمم میخوره به موهای حلقه شدم روی شونمم حیفم میاد سشوار کنار میزارم و موهای خیسمو یه شونه میزنم 

میزارم خشک بشه و فرفری

شاید دوست داشته باشی

ارایش میکنم یه رژخوشرنگ میکشم روی لبم عطرمو برمیدارم خودمو توش غرق میکنم 

زنگ میزنی و صدات توی ذهنم پخش میشه

بهم خبر دادی داری میای منم میرم  سراغ شربت درس کردن با کلی وسواس برات شربت خاکشیر درست میکنم و روش یه غنچه گل محمدی میزارم 

لیوان و میزارم توی یه سینی مسی کوچولو 

میرم سراغ قرمه سبزیمم که حسابی جا افتاده از ساعت 9گذاشتم الانم ساعت پنج حسابی روغنش اومده بالا و عطرش پیچیده 

میرم روی مبل میشینم و منتظر اومدنتم 

این لحظه خوشبخت ترینم و خدارو از ته دلم شکر میکنم 😍😍

گاهی یک کلمه حرف چنان امیدی در یه نفر ایجاد میکنه قابل وصف نیست 😍😍گاهی هم یک کلمه چنان یک نفر و ناامید میکنه و زندگیش و زیر رو میکنه که خدا میدونه 😔😔سعی کن همیشه حرفات بوی خوبی بده و حال بقیه رو خوب کنه 😍😍

تصورم از دل نوشته یه قطعه ادبی بود.

شما متن خاطره گونه نوشتی.قشنگ بود.

من همونیم که ناخواسته باردار شده بود🥴 تمام آینده رو فقط برای پسرش برنامه ریزی کرده بود و نمیتونست عضو جدیدو بپذیره😓 افسردگی گرفته بود هیچ جوری با بارداریش کنار نمیومد😖 دنبال دارو و روش های سقط بود😭،الان همون جنین ناخواسته به دنیا اومده 😊یه دختر به زیبایی و سفیدی فرشته ها🥰.اون روی شوهرمو با اومدن دخترمون بعد از ۸ سال زندگی مشترک تازه دیدم 😆جوری قربون صدقه ی دخترمون میره و تو آغوش میگیرتش که باورم نمیشه این مرد همون شوهر  خجالتی و کم عاطفه است که  به زبون اوردن احساساتش خیلی براش سخت بود😮،باشه. هر روز میگم خدایا هزار مرتبه شکرت که این فرشته کوچولورو به ما دادی(مادر بزرگ یکی از شاگردای دوسال پیشم بعد از دوسال بی اطلاعی از هم خواب دیده بود توی تاریکی توی یه خونه چراغ سبز روشن بوده از ادما میپرسیده این خونه کیه بهش میگفتن خونه خانم معلم طاهاست.مادر بزرگ طاها صبح بلند میشه به دخترش زنگ میزنه میگه مامان امروز حتما به معلم پسرت زنگ بزن احوالشو بپرس این خوابو دیدم حتما چیزی هست.تو اوج ناراحتی من و تصمیم جدیم برای سقط این خانم با تعریف کردن خواب مادر ساداتش منو از حماقتی که میخواستم بکنم منصرف کرد.دعای خیرم همیشه بدرقه راه عزیزان مادر بزرگ طاها خواهد بود.🌹💝(اگر به قدر یک جمله تونستید کسی را از خواب غفلت بیدار کنید دریغ نکنید شاید یک جمله شما زندگی بخشید به کسی💝💝💝💝) )الهی لحظه لحظه ی  زندگی تک تکتون  پر از اتفاقای ناخواسته شیرین و پر از ارامش مث شیرینی اتفاق ناخواسته ی ما باشه.        خداوندا به اندازه تمام هستی شکرت .                    

یه تجربه بگم بهت. الان که دارم اینجا می نویسم کاملاً رایگان، ولی نمی دونم تا کی رایگان بمونه. من خودم و پسرم بدون هیچ هزینه ای یه نوبت ویزیت آنلاین کاملاً رایگان از متخصص گرفتیم و دقیق تمام مشکلات بدنمون رو برامون آنالیز کردن. من مشکل زانو و گردن درد داشتم که به کمر فشار آورده بود و پسرم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت که خدا رو شکر حل شد.

اگر خودتون یا اطرافیانتون در گیر دردهای بدنی یا ناهنجاری هستید تا دیر نشده نوبت ویزیت 100% رایگان و آنلاین از متخصص بگیرید.

تصورم از دل نوشته یه قطعه ادبی بود. شما متن خاطره گونه نوشتی.قشنگ بود.

نمیدونم شایدم اونی که شما میگی باشه 

من اسم اینو گذاشتم دلنوشته

شمامه بندیسین بزارین خیلی حس خوبی داره😍

گاهی یک کلمه حرف چنان امیدی در یه نفر ایجاد میکنه قابل وصف نیست 😍😍گاهی هم یک کلمه چنان یک نفر و ناامید میکنه و زندگیش و زیر رو میکنه که خدا میدونه 😔😔سعی کن همیشه حرفات بوی خوبی بده و حال بقیه رو خوب کنه 😍😍
خوش بحالت چقد حس داری!

عزیزدلم شمایم بنویس قطعا پر از حس خوب میشه😍😍

گاهی یک کلمه حرف چنان امیدی در یه نفر ایجاد میکنه قابل وصف نیست 😍😍گاهی هم یک کلمه چنان یک نفر و ناامید میکنه و زندگیش و زیر رو میکنه که خدا میدونه 😔😔سعی کن همیشه حرفات بوی خوبی بده و حال بقیه رو خوب کنه 😍😍

البته یدونه غمگینم نوشتم 

گاهی یک کلمه حرف چنان امیدی در یه نفر ایجاد میکنه قابل وصف نیست 😍😍گاهی هم یک کلمه چنان یک نفر و ناامید میکنه و زندگیش و زیر رو میکنه که خدا میدونه 😔😔سعی کن همیشه حرفات بوی خوبی بده و حال بقیه رو خوب کنه 😍😍

میدونی دردم کجایه ؟؟

دلم میخاد تو بگی ؟؟

میدونی چرا یه ماهه شبا نمیخابم ؟

میدونی من مریض نیستم ؟؟

میدونی این خون دماغ ها که اول صبح کل روزمو پرخون و قرمزمیکنن بخاطر چیه ؟؟

هیچ کدوم از اینا با دارو رفع نمیشه

حتی اگه بهترین دکترای این شهرو بریم

کی میدونه

شاید اگه شب قبل از اینکه 

با تشربهم  بگی چشماتو ببست و گوشیتو بزار کنار

منو تو آغوشت بگیری

باهام حرف بزنی 

نوازشم کنی خوابم ببره 

شاید بجای اینکه صبح بهم بگی همش تقصیر گوشیه که یکسره دستته 

بدونی که من از تنهایی پناه میبرم به گوشی 

بیشتر بهم توجه کنی 

کاش یه قرص وجود داشت که کمبود محبت هارو جبران میکرد

کش همچین دارویی وجود داشت

کاش یه دکتری بود که روبروش میشستی میگفت بگو شوهرت بیاد تو 

بهت نگاه میکرد و میگفت 

هرشب اینقد بغلش و کن و ببوسش تا بخابه 

تنها مشکلش همینه دیگه دکتر نیارش😞


گاهی یک کلمه حرف چنان امیدی در یه نفر ایجاد میکنه قابل وصف نیست 😍😍گاهی هم یک کلمه چنان یک نفر و ناامید میکنه و زندگیش و زیر رو میکنه که خدا میدونه 😔😔سعی کن همیشه حرفات بوی خوبی بده و حال بقیه رو خوب کنه 😍😍

اسمش گلناز 

حدودا فک میکنم شیش سال ازدواج کرده 

از بچگی باهم خیلییی دوست بودیم 

اون زودتر ازدواج کرد 

اینقدر رفتار هامون و شخصیتمون شبیه هم بود که همه شکه میشدن

خلاصه میگم بعد از دوران نامزدی و اینا

رفتار های خاص همسرش شروع شد

بد دل بشدت

دست بزن 

و ....

خیلی چیزهای دیگه 

من خیلی غصه میخوردم براش

اوایل تا پای طلاق رفت 

اما طلاق نگرفتن و برگشتند بهم 

گلناز از همون روز گفت میخام عوض بشم و تغییر کنم 

منم خیلی همراهش بودم و همش تشویقش میکرد. بعد از یه مدت من ازدواج کردم دیگه باهم چهارتایی میرفتیم بیرون 

فوق العاده زن متفاوتی شده بود یجوری که من دیگه رفتارش برام عجیب بود 

اصلا همسرش اون ادم سابق نبود و کاملا مطیع گلناز بود

حدودا یکسال میگذشت که گلناز داشت همه ی تلاشش برای زندگیش میکرد 

خودش خیلییی راضی بود 

و میگفت از اول من راه و اشتباه رفتم که به این بن بست رسیدم



گاهی یک کلمه حرف چنان امیدی در یه نفر ایجاد میکنه قابل وصف نیست 😍😍گاهی هم یک کلمه چنان یک نفر و ناامید میکنه و زندگیش و زیر رو میکنه که خدا میدونه 😔😔سعی کن همیشه حرفات بوی خوبی بده و حال بقیه رو خوب کنه 😍😍

انقدر با ظرافت و با ارامش حرف میزد که هرکسی توی جمع ناخوداگاه بهش توجه میکرد 

قبلا هیچ حرررف شوهرش بی جواب نمیزاشت

و از نظر خودش خیلی باشخصیت بود 

و میگفت نمیزارم به شخصیتم توهین کنه 

اما اوایل بعد از ماجرای قهر و طلاقش

همسرش بشدت کینه کرده بود و قصد داشت گلناز و نابود کنه

و بعد طلاقش بده

ازقبل ده برابر بدتر شده بود 

خیلیییی سختی کشید گلناز چون من بودم و میدیدم 

اما اینقد خانومانه رفتار کرد و تونست زبونش و رفتارش و کنترل کنه که الان میتونه خوشبخت باشه

حالا میخام از رفتار هاش بگم 

همیشه توی جمع هر جمعی که بود همسرش

بهش توهین میکرد یا به کنایه چیزی میگفت 

گلنازبه هرطریقی جوابشو میداد و با وقتی میرفتند خونه یه دعوای حسابی 

اما بعد از تغییرش همسرش خیلی توهین های بدتری میکرد 

مثلا یه بار رفته بودیم خونش همسرش جلوی منو همسرم و چند نفر دیگه بلند داد زد 

گلیییی یالا زود شام و بیار گرسنمونه 

بعد من بلندشدن برم پیشش برای کمک 

گفت نمیخاد گلی خودش یه کلفت تمام عیاره همه کارارو میکنه شما بشین 😰😰😰

اگه قبل بود گلی به بدترین شکل دعوا میکرد و جواب میداد و همه چیزبدتر میشد 

اما گلی هیچی نگفت باورم نمیشد من خودم دستاموو بهم فشار میدادم منتظر یه دعوای وحشتناک بودم

اما درکمال ناباوری هیچی نگفت حتی همسرم تعجب کرده بود 

و بخصوص همسر خودش

بعداز چند لحظه گفت به همسرش

شاهرخ جان میشه لطفا بیای کمکم 

😒😒😒😒😒

همسرش یه نگاهی بهش کرد بلندش رفت تماااام سفره رو و چیند 

سرسفره گلناز سکوت کاااامل 

ولی همسرش همش بهش نگاه میکرد و گلنازم با لبخند جوابشو میداد 

هرچی از خانومی گلناز بگم کمه بچه ها 


گاهی یک کلمه حرف چنان امیدی در یه نفر ایجاد میکنه قابل وصف نیست 😍😍گاهی هم یک کلمه چنان یک نفر و ناامید میکنه و زندگیش و زیر رو میکنه که خدا میدونه 😔😔سعی کن همیشه حرفات بوی خوبی بده و حال بقیه رو خوب کنه 😍😍

بعد از اون شب من مطمعن بودم بعد از رفتن ما گلناز دعوای حسابی راه میندازه و بهم پیام میده خبر میده صبح شدهیچ پیامی نیومد 

نگران شدم بهش زنگ زدم

گفت بعد از رفتنتون شاهرخ منتظر بود یه جیزی بگم 

اما من هیچی نگفتم و ازش تشکرکردم که کمکم کرد واینکه رفتار خوبی باهام داشته 

من که خودم همیشه تشویش میکردم شوکه شدم 

گفتم اخه گلناز اون تورو جلو همه خورد کرد 

گفت رز تو چرا این حرف و میزنی

من میخام تلاشم بکنم 

میتونستم مثل همیشه جواب بدم و دعوا راه بندازم اما خواستم راه دیگه ایی رو انتخاب کنم 

گفتم رفتار شوهرت چجوری بود 

گفت بعد رفتنتون بهم گفته خیلی عجیبه که وحشی بازی در نیاوردی 

خوبه که تونستم رام کنم تورو 

منم فقط لبخند زدم و به کارهام رسیدم 

موقع خواب هم رفتم روی تخت کنارش دستشو گرفتم شب بخیر گفتم 

اونم بعد از نیم ساعت بغلم کرده و خوابیده

در صورتی که اگه مثل قبل بود جامو جدا میکردم

اما از تغییرم خیلی راضیم اینکه دارم یه شیر وحشی رو با ارامشم رام میکنم

کم کم گلناز شد یه زن نمونه که زبانزد همه بود حتی پدر و مادرش 


گاهی یک کلمه حرف چنان امیدی در یه نفر ایجاد میکنه قابل وصف نیست 😍😍گاهی هم یک کلمه چنان یک نفر و ناامید میکنه و زندگیش و زیر رو میکنه که خدا میدونه 😔😔سعی کن همیشه حرفات بوی خوبی بده و حال بقیه رو خوب کنه 😍😍

شایددد بعضی وقتها من خودم فک میکردم گلناز داره با این رفتارش باعث میشه شاهرخ پرو تر بشه

اما وقتی دفعه های بعد پیشرفت شاهرخ رو میدیدم تو رفتارش واقعا میفهمیدم بهترین راه رو انتخاب کرده 

گلناز همیشه میگفت من توی این یکسال اگر شاهرخ بدترین حرف رو بهم زده که حتی صدای شکستن دلم و شنیدم جوابی بهش ندادم

بلکه چند دقیقه یا چند ساعت بعد با رفتار خوبم شرمندش کردم 

 میگفت من همیشه بهترین موقعیتی که گیرم میومد و میدونستم شاهرخ ارومه سریع ناراحتیم میگفتم تا خودم راحت بشم و بفهمه من چقدر ناراحت شدم اما چقدر یاد دارم خودمو کنترل کنم 

میگفت همون شب مهمونی که اینطوری صحبت کرده 

دوشب بعدش گفتم بچه ها گفتن چقد جوجه ها خوشمزه شدن 

گفتم اره شاهرخ جوجه هاروسفارشی میخره همیشه دستش درد نکنه

و تشکر کردن بچه ها هم از من هم ازتو 

بعد گفتم  شاهرخ واقعا شب خیلی خوبی بود دستت درد نکنه

میگفت شاهرخ با تردید بهم نگاه کرده فک کرده دارم مسخره میکنم بعد که دید لحنم واقعا خوبه اونم گفته دست تو هم درد نکنه غذا ها عالی شدن 

میگه منم گفتم اما اونشب وقتی داشتم با ذوق و شوق حرفارو اماده میکردم 

یکدفعه اون حرف و زدی شاهرخ نمیدونی من چه حالی بهم دست داد 

شاید برای تو یه حرف بود که از دهنت اومد بیرون 

اما من دلم تیکه تیکه شد 

ولی بروی خودم نیاوردم چون میدونستم ازته دلت این حرف و نزدی

گفت شاهرخ بغلم کرده و گفته میدونم خیلی حرف بدی زدم منو ببخش

گلناز وقتی اینارو میگفت اشک میریخت 

میگفت این اولین باری بود که ازم عذر خواهی کرد و اشتباهشو قبول داشت 

گاهی یک کلمه حرف چنان امیدی در یه نفر ایجاد میکنه قابل وصف نیست 😍😍گاهی هم یک کلمه چنان یک نفر و ناامید میکنه و زندگیش و زیر رو میکنه که خدا میدونه 😔😔سعی کن همیشه حرفات بوی خوبی بده و حال بقیه رو خوب کنه 😍😍

گلناز دیگه بعد از یکسال فوق العاده شده 

بود

اما تنها راز موفقیتش صبر و ارامش بود 

میگفت اینقد خودم و شخصیتم برام مهم هست که نزارم شاهرخ با یه حرفی که از قصد برای ناراحت کردن من هست بتونه از پا در بیارم 

مثال هارومیگم که بیشتر متوجه منظورم بشین 

 یک بار توی ماشین بودیم بحث خانواده همسر بود 

شاهرخ یه گفت اما من از پدرزنمم متنفرم خیلی نچسبه درست عین دخترش 

یه نگاه هم از توی اینه به گلناز انداخت

گلناز هم اصلا به روی خودش نیاورد و به حرف زدنش با من ادامه داد 

بعد که رسیدیم مقصد و داشتیم شام میخوردیم 

یه یه اقایی سن بالا از کنارمون رد شد 

گفت وای شاهرخ یاد بابات افتادم 

دلم براش تنگ شد 

رو کرد به من گفت بخدا رزجون اینقدر من بابای شاهرخ و دوست دارم 

خیلی مرد خوبیه و زن و بجه دوست درست شاهرخ عین پدرشه

در صورتی که اینقدر پدررر همسرش نامردی کرد در حق گلناز 

شاهرخ میخاست شاخ دربیاره با این حرفاش 

هیچی نگفت اما بعد از چند دقیقه کلا رفتارش عوض شد و اون جبهه ایی که از اول مسیر گرفته بود 

گذاشت کنار 

میخاستی سوغاتی بخریم شاهرخ میگفت گلناز بیا ازاین کلاها برا بابات بخر دوست داره 

جوری گلناز توی اون سفر با سیاستتتت رفتار میکرد 

که بعد از یک هفته که برمیگشتیم شاهرخ مغرور و بدل و شکاک 

دست گلناز تو دستش بود و رانندگی میکر

گاهی یک کلمه حرف چنان امیدی در یه نفر ایجاد میکنه قابل وصف نیست 😍😍گاهی هم یک کلمه چنان یک نفر و ناامید میکنه و زندگیش و زیر رو میکنه که خدا میدونه 😔😔سعی کن همیشه حرفات بوی خوبی بده و حال بقیه رو خوب کنه 😍😍

گلناز میگه من هیچ وقتت به شاهرخ نگفتم میخام عوض بشم چون میدونستم بگم بهش اون رفتاربدتری میکنه تا شکستم بده 

یه مدت اجازه نمیداد خونه پدر و مادرش بره 

یه شب گلناز زنگ زد به مامانش ما شب میایم اونجا 

ینی اینقدر به خودش اطمیناااان داشت که میتونه شاهرخ و راضی کنه برن 

میگفت یک ماه بود نرفته بودم 

ظهر شاهرخ اومد ناهار خوردیم 

بعد نشسته بودیم از قصد رفتم روبروش نشستم داشتیم باهم حرفای دیگه میزدیم 

یهو یه چندتا قطره اشک ریختم شاهرخ ترسید گفت چیه عزیزم 

چیشده 

گفتم شاهرخ دلم برای مامانم خیلییی تنگ شده خیلی

میگفت اصلا اسم بابامو نیاوردم چون میدونستم روش حساسه فقط گفتم مامانم و خواهرم 

میگفت شاهرخ گفته خودت اجازه داری یروز تو هفته دیگه بری 

منم خوشحالی کردم گفتم اخجوووون و دیگه هیچی نگفتم بعد از نیم ساعت گفتم نه شاهرخ نمیرم خونه مامانم تنهایی

دوست دارم با خودت برم منو تو باهمیم دلم نمیخاد تنها برم 

هروقت تو دلت خواست شب میریم شام میخوریم برمیگردمم منم دلتنگیم برطرف میشه کلی انرژی میگیرم و خوشحال میشم 

من تنها برم تو نباشی بازم خوشحال نیستم میگفت یجوری با مظلومیت گفتم که شاهرخ گفت اوکی زنگ بزن امشب میریم 

منم الکی گوشی برداشتم گفتم مامان جون من میام امشبب بعدم گفتم وااای شاهرخ مامانم خیلییییییی خوشحال شده مرسی و .....


گاهی یک کلمه حرف چنان امیدی در یه نفر ایجاد میکنه قابل وصف نیست 😍😍گاهی هم یک کلمه چنان یک نفر و ناامید میکنه و زندگیش و زیر رو میکنه که خدا میدونه 😔😔سعی کن همیشه حرفات بوی خوبی بده و حال بقیه رو خوب کنه 😍😍

وای وای رز عزیزم کجایی تند تند و جز به جز بذار داستانتو و اینکه چجوری انقدر صبور بوده منو سعید دیشب همدیگه رو تا سر حد مرگ رنجوندیم خیلی کار بود کتک کاری نکردیم

اگر به شما بگویم ده سال بعد زندگی شما دقیق مثه امروز است بعید است زیاد خوشحال شوید  پس چرا تا این حد از تغییر میترسید؟  
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792