۹ سال و نیم هست، من خیلی از اول بچه دوست داشتم، شوهرم مخالف بود، حالا تازگیها راضی شده، فعلا چند بار سعی کردیم خبری نیست که، چرا خیلی ناراحتم، چند روز پیش ناخودآگاه یه بغض عجیبی اومد تو سینه ام که واقعا داشت خفه ام میکرد، اونجا فهمیدم که میگن دارم از بغض خفه میشم یعنی چی، دیدم نفس نمیتونم بکشم واقعا داشتم خفه میشدم، سعی کردم یه جوری نفس بکشم، از شدت بغض و فشار یه دفعه ناخودآگاه چنان ضجه ای زدم که باورم نمیشد، الهی که خدا همه بچه ها و مامانها و باردارها رو در پناه خودش صحیح و سالم نگه داره
یکی بچه میخواد یکی نمیخواد دیگه دعوا کردنتون چیه واقعا😐
واسه اونایی که بچه دوس دارن میگم.... بچه ها من واقعا خانوم و آقایی دیدم که دوس دارن از وجود خودشون بچه داشته باشن ولی با وجود پیشرفت الان بازم بچه دار نشدن
و واقعا ناراحتن ... فقط میمونه رحم اجازه که اکثرا خانومها قبول نمیکنن و فرزند به سپرستی دوس ندارن دوس دارن از وجود خودشون باشه...
وبازم خودم یه دوست دارم هشت سال ازدواج کرد هم خودش هم شوهرش کل ازمایشها راه ها رو رفتن دکتر گفته واقعا مشکلی ندارن ولی بچه دار نمیشن...
وقتی به این فکر میکنم که بچه هام در اینده به یک مادر بااطلاعات نیاز دارن که بتونه نیازهای آموزشی شونو برطرف کنه، با انگیزه بیشتر درس میخونم
البته سواد به مدرک نیست، به مطالعه داشتنه
منم درس رو صرفا برای بالارفتن اطلاعاتم میخونم نه گرفتن یه مدرک که بذارم گوشه کمد
بچه هامم میبینن من درس میخونم، علاقمند شدن از همین الان به درس و مدرسه رفتن
من آزاد و رها نیستم
تلاش میکنم و نون زحمتمو میخورم
هر ثانیه از عمرم با یک چالش جدید همراهه
تحقق اهدافمو در ازدواج و فرزند دار شدن نمیبینم
اینکه مسیر مشخص کردم و برای ساختن راهم تلاش میکنم برام بسیار سودمنده
و سودمندتر از اون اینه که میدونم برای چی به این جهان اومدم و چی میخوام
خیلیا زندگی میکنن برای دیگران
خیلیا زندگی میکنن برای ساختن و خیلی ها برای طی کردن مسیری که از قبل تعیین شده
در این میون خیلیا زندگی میکنن که ازدواج کنن
برای اونا خب آره، ازدواج نکردن عیبه و مشکل..چون ازدواج به دغدغه اونها تبدیل شده
زمانی ازدواج کردن دغدغه بود که مزیت و کاربرد خانما تولید مثل و خونه داری و آشپزی گماشته میشد و ازدواج نکردن نوعی جذام به حساب میومد که اگه دامنتو میگرفت نتایج خوبی به دنبال نداشت...
اینکه نخواستم ازدواج کنم به این معنا نیست که خودمو خلاص کردم
هر لحظه برای ساختن و رسیدن تلاش میکنم و خب همسر در میون این اهداف جایگاهی نداره
چون ازدواج برای من صرفا یه گزینه ست نه دغدغه و هدف و یا سنتی که باید بهش عمل بشه:-)
