با مادرشوهرم خیلی رابطه خوبی دارم اما واقعا یه سری رفتاراشو نمیتونم تحمل کنم همش میگه من سر شوهرت حامله بودم شکمم تا رو زانوهام میومد و بعد مثلا گفتم تو هفته ۳۳بچم وزنش ۲کیلو و سیصد وخورده ای بود همش فکر میکنه کمه انتظار داره رستم دستان دنیا بیارم فککنم دیشب میگفت رفتم مغازه واسه بچمون چیزی بخره به فروشنده گفته بچه ۲کیلو ونیمه بعد فروشنده گفته همه الان بچه هاشون شده ۲کیلو نیم.من فقط لبخند زدم اصلا به رو خودم نیاوردم اما یعنی چی خب حتی هنوز دنیا نیومده که ببینه چند کیلوا بعدشم مهم سالم بودنشه مگه همه بچه ها ۴کیلو باید باشن رومم نمیشه چیزی بگم فقط حرص میخورم