یاده دوستم افتادم از مدرسه باهم داشتیم میومدیم داداشش دم خونه وای ساده بود از سرکوچه مارو نگاه میکرد تا رسیدیم سلام کردیم یهو با عصبانیت به دوستم گفت عین پنگوئن راه نروووووو چرا مثل پنگوین راه میرییییییی هردومون لال شدیم رفتیم تو ساختمونمون دلم واسه دوستم سوخت
این قضیه مال خیلی ساله