یک پسر، از یک خانواده متوسط، ک سالها درس خونده بود و کارشناس اتاق عمل بود. ما از طریق دختر عمه ی مادرم تو یک گروه اشنا شدیم، من اهواز، اونا اراک، با اصرار وارد زندگیم شد، اون روزا حال یک جسد رو داشتم...مشکلاتم بماند... اما عشق سرپام کرد... موقع خدمتش رسید...هر روز اشک... عکس اولین روز سربازیش دارم... کچل خوشگل من😔😭از روز اول گفت خانواده هامون در جریان باشن... هرجور شده بود به مادرم گفتم... روزای خدمت بی پول بود... با همون پول کم با اتوبوس میومد اهواز ک 2ساعت فقط ببینتم... بعد از اموزشی منتقل شد به بیمارستان ولیعصر تهران... از تهران میومد اهواز سالی 1بار...چه روزایی ک به شوق دیدار هم گذروندیم... بین خدمت، مبتلا به قوز قرنیه شد و شاید اگ من نبودم کور میشد... با بدبختی پول جور کردن عملش کردن تو همون مدت چشماش از 2 و 2ونیم، 1شماره بالاتر رفت... و اخرای خدمت متوجه شد ک مبتلا به هپاتیت ب شده... بی لحظه ای تردید گفتم من تا تهش باهاتمو واقعا برام اهمیتی نداره... موندم کنارش... با بی پولی و نداریش ساختم... کف خیابون باش فلافل خوردم دلم نمیومد ببرتم رستوران... با معجزه کارش جور شد و بیمارستان نفهمید تا الان ک هپاتیت داره،حتی برای خدمتشم شانس اورد ک نفهمیدن وگرنه معاف میشد و دیگه نمیتونست کار کنه... تو این 3 ماه اخیر دکتر بهش گفت ناقل دائمی غیرفعالی (یعنی بیماری تو کبدش غیرفعال شده و براش خطرناک نیست فقط به کسایی ک واکسن نزدن منتقل میشه) و فقط برای کارش خطرناکه... تو این 5 ماه اخیر مرتب میگفت اخراج میشم،و ماهم نمیتونیم برسیم دیگه(یکبار عید 97 اومدن اهواز اما نشد ک بشه)، سوال کردم براش گفتن اینجوری نیست که اخراجش کنن، میذارن بخش اداری... قبول نمیکرد، میگفت تا برای خودم پیش نیاد باور نمیکنم، تو این مدت 30 تومن جمع کرده بود برا عقدمون، اما صابخونه جوابشون کرده بود و همه ی پولی ک گذاشته بود برای خودمون رو داد برای پول پیش خونشون... افسرده شد... و بعد 5ماه عذاب دادن زیادتر من... کلا دیگ یهو رفت. گفت تو باید ازدواج کنی... ما بهم نمیرسیم... بیخیال من شو... و...
کارم فقط گریس، هرلحظه، حالم بده، خیلی بد
خانوادش همه ناراحتن،گریه میکرد خواهرش، باهاش دیشب حرف زدن گفته دیگه نمیشه... همشون خیلی منو دوس دارن، منم واقعا دوسشون دارم...
دارم نابود میشم،دارم دق میکنم، جواب زنگمو دیشب بعد 3هفته نداد... خیلی سعی کردم خودم درستش کنم، پیام و... اما اون احمد انگار مرده...