سلام دوستان من 6ساله که ازدواج کردم و یه پسر پنج ساله دارم و دخترم هم مرداد به دنیا مییاد
اخلاق همسرم جوریه که خیلی عصبیه و قبلا بد دهن هم بود و کلا اوایل ازدواج مشکلاتمون زیاد بود ولی خدارو شکر الان خیلی کمتر شده و دیگه واقعا اون مرد 6سال پیش نیست
حالا بماند که من چه قدر خودم اذیت شدم که مشکلاتمون حل بشه ولی ارزشش رو داشت و راضی ام
فقط یه چیزی خیلی اذیتم میکنه...
کامل نوشتی همه رو لایک کن
چی
چقد جلویی من هفت ساله ازدواج کرذم هنوز یه بچه هم ندارم خوش به حالت
تیکه اخرشم میگفتی چه میشددد
اونم اینکه همسرم مسئولیت پذیری بیش از اندازه نسبت به همه چیز داره
من این حسش رو دوست دارم ولی یه جاهایی که از حدش میگذره واقعا برام عذابه
از اون موقع که عقد کردیم سه ماه نشد همسر خواهرشوهر بزرگم به رحمت خدا رفت و کلا یه جورایی دوران عقدم بدترین زمان عمرم بود
من که معتقدم همسرم افسردگی گرفته بود چدن خیلی داغون شده بود
همسر منم خيلي مسئوليت پذيره اوايل اذيت ميشدم
مثلا اگر بهش بگم فلان چيزو درست كن تا درست نشه حتي چندساعت از موقع نهار يا شام هم گذشته باشه ول نميكنه بياد بشينه غذا بخوره
يا بگم ببر فلان جا اگر ترافيك باشه ديگه بر نميگرده بايد سه ساعت بمونيم تو ترافيك اما بريم...
من اوايل اذيت ميشدم اما الان پذيرفتم بنده خدا خل اخلاقشه بايد پذيرفتش مگه ما خودمون كاراي غير منطقي نداريم!؟٩
از همون موقع فهمیدم که خیلی دلبسته یا وابسته خانوادش هست
البته نمیدونم اسمش رو چی بزارم چون خودش برای خودش تصمیم میگیره و اجازه دخالت به کسی تو زندگیمون رو نمیده
من تو نامزدی رو این موضوع حساس شده بودم ولی چون دیدم مسائلی پیش اومد و مستقل بودنش رو حس کردم پاش موندم
از نظر عاطفی مالی و... وابسته به خانوادش نیست
فقط اینکه بیش از اندازه نگران خانوادشه و حس مسئولیت پذیری داره
وقتی از مرزش میگذره و باعث میشه به خودمون رسیدگی کمتری کنه من خیلی داغون میشم احساس میکنم خانوادش ازش سوءاستفاده میکنن
اخه بعد اگر قرار باشه كاري رو بكنه انقدر بهش ميپيچه تا انحام بده و اگر نشد احساس شكست ميكنه مثلا واسه عيد ما كارگرمون نترنست بياد اون روزي ك گفته بود واسه همين همسرم ميگفت بايد خودمون شروع كنين بعد كارا زياد بود ول نميكرد از خواب و خوراك افتاده بود من ميگتم خالا ولش كن از مسافرت برگشتيم ميگيم بياد ميگفت نه احساس شكست ميكنم اين طوري و وافعا اذيت ميشد
همسر من هم اینجوریه اصلا کدام مردی نسبت به خانوادش مسئول نیست خواهر شوهرم تو تهران که باشوهرش دعواش شده بود برادر شوهرم هم تو تهران میشه ان وقت ان نمیرفت مشکل آنها را حل کنه شوهر من این همه راه کوبید رفت بی خیال خواهر جون هرچی بی خیال تر بشی کمتر میشه
