راستش امروز داشتم حیاط و تمیز میکردم ک ی بچه گربه دیدم مادرش بالا پشت بوممون بود از اونجا ک ی گربه چندسالیه عادت کرده ب خونمون و نمیره خداشاهده ی دم تو راهرو و حیاط ولوعه .من خونه مادرشوهرمم یکی از برادرشوهرامم توهمین ساختمونه اون گربه رو ازاول انقد بهش رسید ک شده جزیی از حونوادشون.منم خیلی حساسم ازهمه چی چندشم میشه و ناراحتم از این قضیه چون ی حیوون خونگیه تمیز ک نیس میره بیرون میچرخه برمیگرده تو ساختمون.واسه همین چون ترسیدم این گربه و مادرشم بست بشینن و نرن از خونه بچه گربه رو دستکش پوشیدم و گرفتم بردم رهاش کردم بیرون ی ساعت پیش صدای مادرش میومد ک داشت صداش میکرد از وقتی صدای مامانش و شنیدم از ناراحتی و عذاب وجدان دارم گریه میکنم ایا من گناه کردم کار اشتباهی کردم؟،
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
انقدر از هر حیونی میترسم که نگو ولی مادرو بچه رو نباید جدا میکردی به شوهرت میگفتی دوتاشونو بگیره ببره ی پارکی جای خوبی ول کنه
امیرمؤمنان علی(ع)- خطاب به قنبر- که میخواست به کسی که به او ناسزا گفته بود، ناسزا گوید- میفرماید: آرام باش قنبر! دشنامگوی خود را خوار و سرشکسته بگذار تا خدای رحمان را خشنود و شیطان را ناخشنود کرده و دشمنت را کیفر داده باشی. قسم به خدایی که دانه را شکافت و خلایق را بیافرید، مؤمن پروردگار خود را با چیزی همانند بردباری خشنود نکرد و شیطان را با حربهای چون خاموشی به خشم نیاورد و احمق را چیزی مانند سکوت در مقابل او کیفر نداد. (أمالی شیخ مفید، ص118، ح2)