بدترین اتفاقی که تو مسافرت براتون افتاده؟؟

من با مادرشوهرم میرم مسافرت کلا ضد حاله بهم خوش نمیگذره 

اینم خیلی بده 

اتفاقا من یه سفر زیارتی داشتم کلی رفتم دکتر دارو خوردم که پریم جابجا بشه ، همون راس ساعت همیشه پریود شدم خیلی بد بود راست می گی

پشت دامادمون رفتم دستشویی دیدم یه تپه💩💩💩 جاگذاشته پلشت اولین بارشم نبود😷😷😷

عیییییی

رفتیم بندر گناوه عید پارسال دقیقاااااا 1 ظهر اوج گرما رسیدم اونجا بچه هام دستشویی داشتن واااای صف توالت دو کیلومتر بود بعد از کلی التماس و خواهش که بچه کلیه درد داره و اینا اجازه دادن بریم جلو واااااای دستشویی پر پوشک خونی دقیقااااا تا خود کاسه توالت کف توالت که از این کانکسا بود کفش پر گل و لای بود 😤تو دستشوییش رو کاشی دیوار تا چند سانت خورده های مدفوع بود😤😤😤بوی افتضاح پسرم از بوی بد اورد بالا روم😓 

منم قبل از عید رفتم مسافرت اینقد بهم خوش گذشت برگشتن یکی از همراهیامون یه کاری کرد  همش از جونم در اومد دیگه عهد کردم نرم سر شوهرمو انداخت بجونم ناواسته

اخه یه بار دیگم تعریف کردم تو سایت همه گفتن اهههه چه چندشی چرا وقتی پریود بودی رفتی تو وان😐😑

اه 😖😖😖😖😖😖

من مامانم 3 روز مدینه بودنمون پریود شده بود😂

باید حالشو می‌دیدین😂😂😂

خواستم برم کربلا قرص خوردم پریود نشم .بر عکس همه ۱۴ روز رو که مسافرت بودم پریود شدم . نمیخوردم حداقل ۷ روزشو پربود میشدم تموم میشد. 

قرص رو نصفه ول کردم که پریود شم تموم شه ولی لک داشتم . میرفتم حرم  دو دقیقه یه بار باید وضو میگرفتم چون استحاصه بود 😑😐

 نصف عمرم ما بابت پریود به قهقرا رفته . سختی کار میدن به بقیه به ما باید یه مبلغی برای سختی زندگی بدن 

نه پولی نبود کانکس لب ساحل بود وااای افتضاح اصلا ادم حساسی نیستم اما انقدر اوضاع خراب بود های های گریه کردم

یه بار ۸ سالم بود تو حرم امام رضا گم شدم. قبلش تو مسیر هتل به حرم ۲ تا بچه رو دیدم که کنار خیابون گدایی میکردن بعد از مامانم پرسیدم مگه این بچه ها پدر و مادر ندارن که اینجان و گدایی میکنن مامانمم برای اینکه من دیگه تو حرم شیطنت نکنم بهم گف اینا با خانوادهاشون اومدن مشهد تو حرم گم شدن حالا کسی رو ندارن مجبورن گدایی کنن. وقتی تو حرم مامانمو گم کردم تمام مدت فکر میکردم دیگه برای همیشه خانوادم منو رها میکنن تا کنار اون بچه ها گدایی کنم و دیگه تنهای تنها شدم به قدری ترسیده بودمو گریه کرده بودم که بعد که مامانم اینا منو کنار یه خادم پیدا کرده بودن از شدت گریه داشتم خفه میشدم.همیشه به مامانم میگم اخه این چه حرفی بود به من زده بودی