2777
2789

خوش بحالتون من اصلا دوست پسر هم نداشتم ولی کاش دوس میشدم خیلی امل بودم چن تایی پیشنهاد دادن داداشمو سرشون فرستادم ولی کاش با غریبه ازدواج نمیکردم خودش زیاد بد نیست ولی خونوادش یه ذره اعصاب نذاشتن برام خیلی اذیتم کردن ادان هم از شدت سر درد دارم میمیرم 😢😢

من به دنیا و قانونش کاری ندارم وجود بچه هام یه دنیاس👧👦

بچه‌ها، دیروز داشتم از تعجب شاخ درمیاوردم

جاریمو دیدم، انقدر لاغر و خوشگل شده بود که اصلا نشناختمش؟!

گفتش با اپلیکیشن زیره لاغر شده ، همه چی می‌خوره ولی به اندازه ای که بهش میگه

منم سریع نصب کردم، تازه تخفیف هم داشتن شما هم همین سریع نصب کنید.

یکی از اینا که بالای چند ماه صبر کردن من رو توجیه کنه چه جوری مدت طولانی تونستن تحمل کنن ؟!ممنون میش ...

منو و همسرم از اول تصمیم گرفتیم ولی شرایط از همه لحاظ اوکی باشه ازدواج کنیم. از اول دوستی مشکل مالی نداشت ولی من ازدواج تو سن پایین دوست نداشتم و مشکل های دیگه ام بود که فقط زمان میتونست حلش کنه 

بجای اینکه کفشتو با لباست ست کنی حرفتو با عملت ست کن☺

بعدیک و نیم سال هنوز تا گفتی دو.سپسریاداون افتادم دیگه همه چی برام تموم شدست بعداون حتی نمیتونم ب پسری فک کنم ولی اون فکر میکرد اگربره زودی یکی دیگه جاش میاد هیچوقت درک نکرد عشقمو هیچوقت نفهمید فک میکرد مث بقیه برا موقعیت شغلیش باهاش موندم

اوووووف.چخبرههههه. ماشاالله ک دوام اوردید.چرا این قدر طولانی شد؟ اگر خواستی بگو

از اول قصدش ازدواج بود ولی هرودتامون کم سن بودیم

خواستیم از هر نظر اوکی باشه همه چیز دوست نداشتم خانوادم نظر منفی بهش داشته باشن

دیگه درس و سربازی و کار و خونه و ماشین ک اوکی شد اومد خانوادمم گفتن دیگه دنبال چی هستییی این شرایطش خیلی خوبه باید با همین ازدواج کنی🤪😍 نمیدونستن که چه خبره😂

البته خیلی روزای خوب و بد قهر و آشتی و دعوا و درگیری و هزار مکافات دیگه هم داشتیم ولی پا پس نکشید

ممنون میشم برای سالم بدنیا اومدن توراهی من دعا کنید.

من تو دانشگاه باهاش آشنا شدم هم دانشگاهیم نبود اومده بود به دوستش که کارمند دانشگاه بود سر بزنه من تا دیدمش گفتم چه جذاب 🥴 خوشگل نبود اما قد و قامت بلند و مردونه ای داشت که خیلی تو چشم بود لباس رسمی هم پوشیده بود خلاصه اونم چشمش منو گرفت  و ... ولی از اول گفت من نمیخوام ازدواج کنم دانشجو دکترا بود تو خارج از کشور و همش میگفت میخوام برم. گفت قصدم ازدواج نیست  اما کم کم به هم وابسته شدیم یبار من قهر میکردم دوباره اشتی یبار اون دوباره برمیگشتیم  یکم مغرور و لجباز بود سختش بود از تصمیمش کوتاه بیاد انقدر مغرور که حتی گریش میگرفت گاهی اما میگفت قصد ازدواج ندارم  اخرش ولم کرد در کمال ناباوری بعد از دو سال  نگم چی کشیدم چون خیلی دوستش داشتم.  تو دوماه نبودنش کلی درد کشیدم اما بهش التماس نکردم . بعد از دوماه بدون اینکه به من بگه زنگ زد خونمون اجازه خاستگاری گرفت . من وقتی فهمیدم زنگ زدم بهش گفتم حق نداری پاتو تو خونه ما بزاری . اما میدونستم میاد و اومد 


حالا یک سال میگذره  همیشه میگه ثمین باورم نمیشه به خاطر تو نصف رویاهامو پروندم 

یه معلم دینی تو دبیرستان داشتیم ، میگفت اگه یه مرد تو خیابون صداتون کرد ، نگین بله ! بگین  هان .  شاید همون لحظه داشته صیغه میخونده!                                                        اون اولین درس زندگیم بود ..😂🤭
منو و همسرم از اول تصمیم گرفتیم ولی شرایط از همه لحاظ اوکی باشه ازدواج کنیم. از اول دوستی مشکل مالی ...

واییی چه جالب

منم در جواب یکی از کابرا همین چیزایی ک شما گفتی نوشتم😂رابطه  ما هم مث شما بود

ممنون میشم برای سالم بدنیا اومدن توراهی من دعا کنید.
ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیست

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز