(خلاصه میگم ماجرا رو) با مامانم چندروزی رفتم شهرستان خونه فامیل سریه موضوعی تلفنی باشوهرم بحثم شد درمورد خانوادمم یه چیزی گف ک خیلی اعصابم ریخت به هم .منم به مامانم گفتم اونم زنگ زد به شوهرم و گف پشت سرمون حرف نزن و....شوهرمم مقابلش به مامانم گف دخالت نکن تصمیم گیرنده منم و درمورد زنم من تصمیم میگیرم مامانمم خیلی ناراحت شد منم باشوهرم دعوام شد شدییید. الان شوهرم از صبح دوبار زنگ زده معذرت خواهی مامانم دیگه جواب نمیده میگه همچین دامادی ندارم (گذشتمون دعوامون زیاد شده باشوهرم واسه همین مامانم خوشش نمیاد ازشوهرم میگه خیلی بی ادبه) شوهرم میگه غلط کردم منظوری نداشتم ولی مامانم کوتاه نمیاد دیگه چیکارکنم
مامانم دوس داره جدابشم ازش میگه مرد زندگی نیس منم موندم چه خاکی توسرم کنم .مامانم کینه ای هس