سیاست زنانه

من سیاست بلد نیستم و چون دیدم خودش در برابر من جبهه گرفت ک ن تو اشتباه برداشت کردی  با اینک خودش میدونست مادرش چ حرفایی ب من زد منم فکر کردم الان ک نامزدم و ب اصلاح خرشون از پل نگذشته اینطور باهام برخورد کنن وای ب بعدش

من با خودش مشکلی نداشتم و هم من میدونم هم علی و خانوادش ک اگ باهاش ازدواج بکنم اجازه دخالت نمیدم ولی کنار اومدن با توهین مادرش اونم وقتیکه همچنان حق بجانب از کارش دفاع میکنه برام سخته

الان ک دخالت و توهین کردن و علیم میگه تو برداشتت اشتباهه بنظرتوندبعد ازدواج بیشتر ب مشکل برنمیخوردیم؟

من قبلا وقتی از همسرم فاصله مکانی داشتم. عملا وحشی می شدم و هر روز تلفنی دعوا می کردم. این سری ی ماهه پیشش نیستم. یادم خیره حتی احوالش رو بپرسم ب دلایلی. دیروز زنگ زده تو چرا دیگه ب من حمله نمی کنی. :-) امروز هم میگه حسودیم میشه حتی اگه با مامان بابات حرف بزنی. فقط با خودم حرف بزن :-) 

نامزد شما ب شدت منطقی و بی طرفانه حرف زده. حیف حیف حیف ک درک نکردین چی میگه

من الان اینجوری شدم دوماهه بیشتر فقط بحث و دعوا داریم عقدیم و ازهم دوریم . دیگه مث قبل ب من زنگ نمیزنه امروز ظهر زنگ زد دیگه نزد تا الان . من دعواش کروم و الانم قهریم . نمیدونم واقعا چکارکنم از لحاظ روحی خیلی بهم ریختم

خدارو شکر خوشبختیتون پایدار دوست عزیزم

من معمولا اکثرا زیادی احتیاط میکنم

میترسم از اینک بدتر بشه ک بهتر نشه

علی برا راضی کردن من ۶سال پیگیر بود فک میکردم الان ک نامزدش شدم حداقل اجازه نمیده ی مسئله کوچیک بینمون فاصله بندازه و اگ‌بحثی یا دعوایی شد این اجازه رو ب خانوادش نمیده ک دخالت کنند و اگ‌دخالت کردم حداقلش طرف خانوادسو نگیره

بخدا وقتیک توجیهای غیر منطقیش  میگف کلا ناامید شدم از داشتم حمایتش تو زندگی مشترک

نامزد من بعد از اینک فهمید من قصد دارم نامزدی رو بهم بزنم منطقی شد و این حرفارو زد اگ‌منطقز بود باید همون اولش قبول میکرد کار مادرش درست نبوده ن بعد کلی توجیه ک کارساز نشد

نمیدونم خوبه اینوبگم یانه ولی ی فرصت دیگه بهش بده ی پیام ک حضوری بیاد باهم حرف بزنید 

ماها بدترازاینا روگذروندیم با محبت بغد عروسی عالی شده

دیگه فرصت نخواسته حدودا نزدیک ب ۱ ماهه ک ازم سراغ نگرفته