شب عروسي شوهرم اومد آرايشگاه دنبالم وبه سمت تالارعروسي حركت كرديم
يك سري از فاميلها ودوستان همسرم جلوي درب تالار منتظر ما بودن
شوهرم با غرور خاصي وارد حياط تالار شد و همين كه اومد دور بزنه جلوي درب تالار پياده بشيم
حواسش رفت به فاميل ها ودوستايي كه جمع شده بودن واز پله هاي حياط تالار با ماشين رفت پايين
منو تصور كنيد ،،،،چسبيده بودم به شيشه جلو
😂😂😂منو به زور از ماشين عروس پياده كردن
فكررررر كنيد