ما ازخانواده هامون دوریم قراره خانواده شوهرم حدود ده دوازده نفرن پاشن همگی بیان خونمون حداقل یک هفته هم میمونن واقعا سختمهههه خیلی ناراحتم اهل کمک واینام نیستن بچه هاشونم بی ادبن وخودشونم اهل تیکه انداختن وبسیار پرتوقع و بدزبون حالا شوهرم گفته مرخصی میگیرم خودم کمکت میکنم ولی خدایی اخرش منم که همه چی گردنمه تازه تواین گرونی اخه کدوم آدمای بی ملاحظه ای پامیشن هیاتی برن سفر خراب شن خیلی حرص میخورم رومم نمیشه بگم نیاین اینجوری
منم اصلن مهمونی که بیاد و بمونه دوست ندارم باز من دوسشون دارم و میترسم بشون بربخوره، خودم غذا میپ ...
میدونی مساله اینه زیادن وگرنه مادرشوهرم که زیاد اومده ومونده یا خواهرشوهرام ولی اینکه اینجوری یهو بریزن سرادم سخته یه مهمونی نیست بگم یه شبه میگذره چندروزه بعدم ازبیرونم که بگیرم مطمئنا یه چیزی میپرونن خیلی تنده زبونشون خیلی هم تعیین تکلیف میکنن خداروشکر دورم ازشون وشوهرم خودش قبول داره اینجورین وگرنه تحمل نمیتونستم بکنم
خودتون میگین یه هفته... بخاطرشوهرتون یه هفته روتحمل کنین.به هرحال خانوادشون هستن
خدایی سخته به خاطر اون چیزی نمیگم ولی واقعا تحمل آدمایی بااین اخلاق خیلی سخته اگه ازچیزایی که گفتن ودرحقم انجام دادن بگم یه کتاب میشه همشو به خاطر زندگیم تحمل کردم
بچه ها شماها رو به خدا نیاید به استارتر بگید اگه خانواده خودتم بود این طوری میگفتی .حرف مسخره و اعصا ...
باور کن تاحالا خانواده خودم اینجوری نیومدن خواهرم کلا یه باراومده هی میگه توبیا پیشمون مامانم بنده خدا اومد اخرین بار مراقبت ازمن که سقط کرده بودم کلی هم زحمتش دادم هروقتم اومده همه کارای زندگیم روردیف کرده بنده خدا زحمت کشیده تازحمت بده ولی اگه خانوادمم همچین کاری میکردن بلاخره بی ملاحظگی بود
من باشم برنامه غذایی مینویسم. کارم بینشون تقسیم میکنم. حتی جارو پارو هم میدم انجام بدن. بچه ...
مادرشوهرم یه لیوان ابم ازجلوش برنمیداره باورت میشه یه سری با خواهرشوهرم اومده بود یه سره میرفتن تواتاق پچ پچ منم هی میزصبونه بچین چایی بیار میوه بیار ناهاربپز شام بپز بعدم تازه شاکی بودن چرا بیرون نمیریم شوهرمم شب برمیگشت ماشینم دستم نبود تازه بچه هاشونم اینجورین که اینو نمیخوام اونو میخوام چمدونم یکی پیاز توغذا میخوره اون یکی نه زرشک نریز برای اون ....تحویلم نگیری اونقدر تیکه میندازن که میگی ولش کن کارکنم ولی حرف نشنوم ببین دیگه چین که شوهرم میخواست بگه نیاین من نذاشتم گفتم بازازچشم من میبینن بعدا اذیتم میکنن
مادرشوهرم یه لیوان ابم ازجلوش برنمیداره باورت میشه یه سری با خواهرشوهرم اومده بود یه سره میرفتن توات ...
ای وای! چقدر بد. من مهمون اینطوری داشتم ولی خدایی بهشون بگم دیگه انجام میدن. نمیذارم از زیرش در برن. آدم خیلی خسته میشه حتی بگو یه وعده همچین مهمونایی داشته باشی. چه برسه به یه هفته! از الان بهت خسته نباشید میگم. بچه هم داری کمکت باشه؟ یا اونا بچه دارن 13-14 باشه حداقل؟ بتونی پذیرایی و بچه ها رو بندازی گردنش؟
واقعا هم نباید بیان اخه هتل که نیست سخته خدایی یه جماعت بیان
من یه بار مادرشوهرم پیشنهاد داد، گفتم که سختمه و منتفی شد. بار دوم برادرشوهرم پیشنهاد داد، روم نشد چیزی بگم. قرار بود دو روز باشن. واقعا سخت بود برام. الانم اگه بخوان باز جمعیتی بیان عذرخواهی میکنم بهتر ازینه که بعدا باهاشون دعوام شه. مخصوصا من تو خستگی اخلاقم ازین رو به اون رو میشه
بخدا نمیدونی چقدر پررو هستن وبی ملاحظه عمدا اینکارا رو میکنن حالا مامیریم اونجا عیدا که چهارپنج روز ...
مگه باید دعوت کنن؟ چند بار تلافی کنی اونوقت حساب کار دستشون میاد. اینا خیالشون راحته که شما نمیری واسه همون اینطوری میان. رفتی قشنگ نصفشو بمون خونه مامانت نصفشو چمدون بردار برو اونجا. به شوهرت بگو نمیخوام در حق تو کوتاهی کنم. من دوست دارم با خونوادم باشن تو هم دوست داری با اونا باشی. برو حسابی زحمت بده تلافی کن. حداقل دلت خنک شه بگو خواهرت میاد یه هفته میمونه انتظار داره ما هم بریم بمونیم. اینطوری بده ناراحت میشن.
من یه بار مادرشوهرم پیشنهاد داد، گفتم که سختمه و منتفی شد. بار دوم برادرشوهرم پیشنهاد داد، روم نشد چ ...
خیلی خوبه که حرفت رو زدی البته اونام جنبه شنیدن نه رو داشتن اینا اصلاااااا یه بار خونه جاریم دعوت بودن همشون سرسفره به غذاهاش ایراد میگرفتن به تازه عروس بیچاره اشکش دراومده بوده .منم وقتی خسته میشم کلا بهم میریزم تحمل شلوغی وبهم ریختگی هم ندارم وخصوصا شلوغی بچه هاشون کله صبحم بیدارمیشن انتظار صبونه دارن یعنی مجبورم دیربخوابم کارامو ردیف کنم ساعت شش هم بیدارباشم سرویس صبونه 😭