من داستان رو خوندم فكر ميكنم خيلي از خانومها براشون اين اتفاق افتاده وجالبه من هم البته با آزادي بيشتري كه داشتم عاشق پسري شدن كه اونم عاشقم بود ولي رفتن به خارج براي ادامه تحصيل به من ترجيح داد يك سال صبر كردم براش كلي كادو فرستادم جوري شده بود كه ميخواستم يه سفر برم پيشش ولي اون حتي خصيصيش مي امد يه زنگ بزنه يه روز تصميمم رو گرفتم گوشيم رو فروختم وغيبم زد البته مييلم رو داشت ومي تونست بگرده دنبالم از اون روز به بعد رفتن دنبال زندگيم بعد عقدم ميل زد ومن جواب ندادم ٨سال بعد ازدواجم منو پيدا كرد ولي من چون هميشه فيس بوكش رو چك ميكردم ميدونستم دوماهم نيست عقد كرده اون روزي كه زنگ زد براي هميشه فراموشش كردم چون احساس كردم مردي كه عاشقش بودم داره به زن خودش كه بد بخت دوماهه باهاش ازدواج كرده خيانت كرده وقتي باهام تماس گرفت گفت هنود ازدواج نكرده ولي من ميدونستم ده سال بهش فكر كردم ولي خدا خيلي راحت بهم فهموند كيه نميگم با عشق ازدواج كردم ولي عاشق همسرم هستم