2777
2789
عنوان

خانواده پدری😭

256 بازدید | 16 پست

از  وقتی یادم میاد بابام تحت سلطه مادربزرگم بوده و هست ،و ما از دخالتهای خانواده پدری در امان نبودیم پدر و مادر خیلی دعوا کردن به خاطرشون ،آخرین دعواشون هم دیروز بودپدرم به مادرم  میگه توی بهشت زهرا چرا اول رفتی سر قبر مادرت اول نرفتی پیش خانواده من که اونجا بودن

بچه ها بعد مدت ها جاریمو دیدم، انقدررررر لاغر شده بود که اولش نشناختمش!
پرسیدم چیکار کرده که هم هرچیزی دوست داره میخوره هم این قدر لاغر شده اونم گفت از اپلیکیشن زیره رژیم فستینگ گرفته منم زیره رو نصب کردم دیدم تخفیف دارن فورا رژیممو شروع کردم اگه تو هم می‌خوای شروع کن.

بمیرم برا دل مادرت اخی بمیرم براش ک بچه هاش بزرگن و اختیار زندگیش نداره

سوخت!تمام ارزوهایم!کاخ رویاهایم!سوخت!خاکستر شد!اما از دل آن خاکستر دلم جای شکستن الماس شد!

کاش میشد دخالت کرد و بری ب مادربزرگت بگی خبر مرگت بشین سرجات ی پات لب گوره برو فکر حلالیت طلبیدن باش

سوخت!تمام ارزوهایم!کاخ رویاهایم!سوخت!خاکستر شد!اما از دل آن خاکستر دلم جای شکستن الماس شد!

بابای منم قبلا خیلی درگیر خانوادش بود ما انقدر زدیم کوبیدیم و تمام کارای خانوادش رو به روش آوردیم و متوجه ش کردیم الان خوب شده

مثلا ما یه ساختمون خریدیم با عموم.بعد بخاطر سختی جا مجبور شدیم جا به جا شیم بابابزرگم نزاشت بابا خونه رو بده اجاره گفت داداشت و زن و بچش هستن غریبه نیاد.اونوقت عموم خواست انتقالی بگیره بره شهر دیگه خونه رو اجاره داد با اینکه بابام سه تا دختر جوون داشت یه سری هم داداش زن عموم که دخترباز بود کلید انداخته بود اومده بود داخل که مشتری نشون بده کلی با بابا دعوا کردیم که بفرما فقط تو رو ساده گیر اوردن و فقط ما بدبختیم و اینا کلی به روش آوردیم که ساده ای اونم بزا اینکه بهش برخورد به عموم اینا گفت اونام جوابشو دادن بابا دید داداشش تو روش ایستاد. چند بار از این مدل اتفاقات افتاد و برا بابا بولدش کردیم اونم گم گم گرفت قضیه رو الان خیلی بهتره 

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز