من همیشه وقتی به زندگی دوستام نگاه می کنم حسرت می خورم ..اون روز با دوستم رفتیم بیرون اومدیم خونه مامانش واسش میوه پوس کنده بود بهش داد ...بهد من هر دفعه میرم بیرون مامانم کفتم می کنه...اصلا نمی تونم زیاد برم بیرون با دوستام باشم ...بخوام با پسری اشنا شم اصلا جرعت ندارم به مامانم بگم ..خسته شدم به خدا همش خونم همه دوستام تو این سن کلی خوش میگذرونن ولی من هیچی...