بخدا قسم یک سال خانواده شوهرم زنگ میزدن که بیان بابام حتی اجازه نمیداد
چه شرطای مسخره و مهریه ی سنگینی گذاشت
اخر سر هم مادر شوهرم بهش برخورد دیگه کنار کشید شوهرم و پدرش پاشدن دوتایی اومدن گفتن ما همه چیزو قبول میکنیم
چقدر سخت گرفتن به این بیچاره
بعدش خود پدرم گفت من چقدر اشتباه فکر میکردم
اما دیگه من دعواها رو کرده بودم و حرمتا شکسته بود الان خیلی سر اون جریانا دلشون صاف نیست باهام
میگن چرا اینقدر طرفداری پسر غریبه رو میکردی😑