سلام
بذاريد يجا مفصل بگم
بگين اين چيزا عاديه يا حسم درسته؟؟
من يه خانم متاهلم 28سال دارم.
نزديك 10ساله يه دوست صميمي دارم.هردومون تو اين شهر كاملا غريبيم و از حانوادهامون دوريم.ما همزمان با هم ازدواج كرديم اما من طلاق گرفتم ولي دوستم همچنان با شوهرشه.من بعد طلاق خيلي اذيت شدم همه جوره مالي،عاطفي.ولي اصلا برا ازدواج دوم عجله نداشتم.تا اينكه يه موقعيت خوب يعني همسر الانم پيش اومد و ازدواج كردم .اما از مدتها پيش دوستم و همسرش با هم اختلاف دارن.خيلي زندگيشون بهم ريخته و هيچ احترامي ديگه برا هم قايل نيستن.چنبار خاست طلاق بگيره اما چون خانوادش پشتش نيستن و از طرفيم از طلاق ميترسه فعلا زير يه سقفن اما طلاق عاطفي دارن يجوراي.هركي خرج خودشو درمياره و پولشو برا خودش خرج ميكنه.مهمونشون كه مياد فاميل هركدوم باشه خودش خرجشو ميده.هررروز اختلاف و دعوا..چنبارم تو گوشي شوهرش چتهاي خصوصي با همكاراشو ديده.يبار دوستم داشت درددل ميكرد ميگفت شوهرم خيلي دلمو شكسته جلو خانوادش كتكم زده
هيچ احترامي پيش خانوادش ندارم
ميگفت نياز دارم يه مرد پشتم باشه.بهم محبت كنه.ميگفت به حدي از چشم افتاده كه دوس دارم يه مرد ديگه تو زندگيم باشه فقط و فقط و فقط بهم محبت زباني كنه.حتي شده الكي.تو محل كارم يه اقاي ازش خوشش اومده بود دوستم بدش نميومد ازش اما اون وقتي متوحه شد اين متاهله كنار كشيد و ديگه نيومد سراغش.
خلاصه
مدتيه حس ميكنم زيادي داره به شوهرم نزديك ميشه.ما دوتا باهم رفت اومد داريم اما شوهرامون همديکرو نديدن و نميشناسن.پس طبيعيه يكم از شوهراي هم خجالت بكشيم و راحت نباشيم.حالا رفتاراش چيان مثلا...
قبلنا ميومد خونم قبل اينكه موقع ناهار يا شام همسرم برسه خونه ميرفت ميگفت مزاحمتون نشم.
الان بعضي وقتا بياد خيلي ميمونه مثلا تا موقع شام ميمونه هي ميپرسه شوهرت كي ميرسه .بعد مثلا هي ساعتو نکاه ميكنه ميبينه ديرش شده عجله نميكنه برا رفتن ميگه شوهرت رسيد ازش ميخام منو برسونه خونمون..درصورتيكه قبلا روش نميشد من و همسرم برسونيمش خونش.
يا مثلا خيلي سوالاي خصوصي ميپرسه در حدمسايل جنسي و اينكه شوهرم تو رابطه چجوريه
من اصلا حس خوبي ندارم
خيلي ميپرسه
ول كنم نيست
ميگم عزيزم اين چيزا هيلي خصوصين يه عصبي ميكنه بعد دوباره چن روز ديگه ميپرسه