همه کاری کردم نشد دکتر جنگیر هرچی ک فکر کنی...ی دعا تو خونه بود دعاگر هم گفت یکی با ی تیکه از لباست گذاشتن تو قبرستون...راست میگه اونموقع یه هفته قبل عروسیم بود پسر عمه اش میرفت خونمون رو رنگ کنه منم پیرهنم اونجا بود فرش گذاشته بودیم تو اتاق بعضی وقتا شوهرم بعد از کلاسام میومد دنبالم شام خونه خودمون بودیم وقتی چیزا رو جمع کردم پیرهنم پاره بود