امشب چایی درست کرده بودم اوردم که بخوریم شوهرم گفت الان تازه افطار خوردم نمیتونم منم سینی و فنجونا رو برداشتم گذاشتم تو آشپزخونه دستم جا نداشت فلاکسو گذاشتم رو مبل که بیام برش دارم تو این فرصت پسر یکسالم اومد انداخت شکوندش شوهرم چند بار تو چشمام نگاه کرد و با پرویی گفت تف تو صورتت
خودتو پیدا کنی خیلیارو گم میکنی این شروعِ یہ مسیر طولانیہ کہ تهش قشنگہ -! .
پاشو با قر بهش بگو واسه همه تف کردنات مرسی و دوباره جلو چشماش فلاکسو بنداز زمین تا دلت خنک شه😎😎😁😁😂😁😂
خدایا مرسی که دخترمو بهم دادی تا یادم نره همیشه بگم شکرت🙏🙏🙏🙏 هروقت نی نی چهل روزه یا خانوم باردهر میبینم تا چند ساعت از ترس میلرزم .. تیکر تولد یک سالگی پرنسسمه... و تا ابد دیگه بچه نمیخام😕😕😕