سلام ماجرای ازدواجمو حتی خودمم نمیتونم درک کنم.اینکه چه اشتباهی کردمو اصلا به عواقبش فک نکردم .از بس تو محیط بسته ای بودم بزرگترین ارزوم ازدواج بود فک میکردم قراراه چه اتفاقی بیفته.اونایی که مثه من تو محیط بسته بزرگ شدن درکم میکنن .یه خانواده تعصبی با افکار قدیمی ..واسه همین خواستگار که ا.مد بدون کوچکترین تعللی بله رو گفتم و به هیچ چیز فک نکردم نمیدونم ممکنه شرایط من واسه خیلیا تون قابل درک نباشه اما بدون علاقه بدون دوست داشتن زندگی رو شروع کردم و با اینکه چند سال از این زندگی میگذره اصلا و اصللا با اینکه حداقل ها رو تو زندگیم دارم ولی خوشبخت نیستم .با خودم میگم همین بود ازدواج ؟واسه همین خودمو بدبخت کردم .واسه نبود علاقه بیشتر وقتا اعصابم خورده و سر مسایل ساده کلی بحث و دعوا داریم .حالا هر سال به جای خوشحالی برای سالگرد ازدواجم ناراحت و غمگینم .متاسفانه همسرم نه اخلاق نه شخصیت و نه تیپ و قیافش و نه هیچ چیزی ش بابت طبع من نبود واسه همین وقتی کنارمه خوشحال نیستم یعنی هیچ روزی یادم نمیاد که از اومدنش به خونه خوشحال شده باشم.
اونم مقصر بود نه محبتی ابراز میکرد نه حرفی میزد همیشه مغرور و ساکت یه جا نشسته .این اخلاقش حالمو بهم میزنه .من یه ادم شادی بودم اما با ازدواجم افسرده ترین دختر شدم
اخر منو به باد داد رویای باز اومدنت ۸ سال گزشت اینقدر واسه نبودنت نوشتم ۳ تا دفتر شد باز نیومدی عزیز دلم، دیگه ناییم ندارم غصه نداشتنتو بخورم میخام بیخیال باشم دیگه میخام زندگی کنم خدایا سپردم به خودت همه چیو 😔
خدا که فقط متعلق به آدمهای خوب نیست خدا، خدای آدمهای خلافکار هم هست و فقط خود خداست که بین بندگانش فرقی نمی گذارد فی الواقع خداوند اند لطافت،اند بخشش،اند بیخیال شدن،اند چشم پوشی و اند رفاقت است رفیق خوب و با مرام همه چیزش را پای رفاقت میدهد.اگر آدمها مرام داشته باشند هیچوقت دزدی نمیکنند،ولی متاسفانه بعضا آدمها تک خوری می کنند و این بد روزگار است.بایستی ما یه فکری به حال اهلی شدن آدمها بکنیم،اهلی کردن یعنی ...اهلی کردن یعنی ایجاد علاقه کردن.و این تنها راه رسیدن به خداست که بسیارم مهم است.
دختر عزیزم عشق من مرسیییی با تلاش خودت و کمک خدا جونم خوب شدی خوبتر هم بشو تا مامان از ته دل بخنده یه مامان پر تلاش که هشت ماهه تو رزمه ول نمیکنم تا خوب شدن کاملت عشقم .عشقم پسرم مرسی که سالمی وهستی
من همونیم که ناخواسته باردار شده بود🥴 تمام آینده رو فقط برای پسرش برنامه ریزی کرده بود و نمیتونست عضو جدیدو بپذیره😓 افسردگی گرفته بود هیچ جوری با بارداریش کنار نمیومد😖 دنبال دارو و روش های سقط بود😭،الان همون جنین ناخواسته به دنیا اومده 😊یه دختر به زیبایی و سفیدی فرشته ها🥰.اون روی شوهرمو با اومدن دخترمون بعد از ۸ سال زندگی مشترک تازه دیدم 😆جوری قربون صدقه ی دخترمون میره و تو آغوش میگیرتش که باورم نمیشه این مرد همون شوهر خجالتی و کم عاطفه است که به زبون اوردن احساساتش خیلی براش سخت بود😮،باشه. هر روز میگم خدایا هزار مرتبه شکرت که این فرشته کوچولورو به ما دادی(مادر بزرگ یکی از شاگردای دوسال پیشم بعد از دوسال بی اطلاعی از هم خواب دیده بود توی تاریکی توی یه خونه چراغ سبز روشن بوده از ادما میپرسیده این خونه کیه بهش میگفتن خونه خانم معلم طاهاست.مادر بزرگ طاها صبح بلند میشه به دخترش زنگ میزنه میگه مامان امروز حتما به معلم پسرت زنگ بزن احوالشو بپرس این خوابو دیدم حتما چیزی هست.تو اوج ناراحتی من و تصمیم جدیم برای سقط این خانم با تعریف کردن خواب مادر ساداتش منو از حماقتی که میخواستم بکنم منصرف کرد.دعای خیرم همیشه بدرقه راه عزیزان مادر بزرگ طاها خواهد بود.🌹💝(اگر به قدر یک جمله تونستید کسی را از خواب غفلت بیدار کنید دریغ نکنید شاید یک جمله شما زندگی بخشید به کسی💝💝💝💝) )الهی لحظه لحظه ی زندگی تک تکتون پر از اتفاقای ناخواسته شیرین و پر از ارامش مث شیرینی اتفاق ناخواسته ی ما باشه. خداوندا به اندازه تمام هستی شکرت .