نمی دونم چطوری بنویسم از دیشب که موضوع را فهمیدم نفس کشیدن برام سخته ولی راز شوهرم برام فاش شد ومن فهمیدم شوهرم یه خونه داره که می ره اونجا و.................... آره حدسسون درسته از دیشب موندم چه کنم.دلم به حال پدر شوهرم می سوزه ولی می خوام این دفعه حسابی حالشو بگیرم هر کی از ماجرای من خبر داره یه چیزی بگه که منو آروم کنه
برای فرشته ی داخل شکمم دعا کنید تا تمام مراحلشو به بهترین نحو بگذرونه