2777
2789
عنوان

تهرانیا... به نظرتون فقرا رو از کجا باید پیدا کرد؟

| مشاهده متن کامل بحث + 907 بازدید | 52 پست
کوره پز خونه های محمواباد اما هم خیلی دوره هم حتما باید با مرد رفت و پولم نمی‌شه برد به مواد غذایی ...


بمیرم الهی

🍃وَاللهُ یَعلَمُ مَا فِی قُلوبِکُم 🍃خداوند می فرماید : حواسم هست چی تو دلت می گذره ..🍃.. دل مرنجان که زهر دل به خدا راهی هست🍃هر که راهیچ به کف نیست🍃به دل آهی هست ..🍃.. مراقب حرف زدنمون باشیم پشت هر اکانت مجازی یک قلب واقعی در حال تپیدنه...🍃
من میگم یه بنده خدایی میاد تو سایت میگه لوبیا و نخود پاک میکنم واسه خرید جهاز پول جمع کنم با این پول ...

البته من اینو مستضعف نمیدونم. کارگر مادرشوهر یه خانم میانساله خونه مردم کار میکنه که برای دخترش جهاز جور کنه. حتی ماشین ظرفشویی و مایکروویوم خریده براش، این چه فقیریه که حاضر نیست ظرف بشوره حتی😑

الان که دارم اینو برات می‌نویسم، کاملاً رایگانه، ولی واقعاً نمی‌دونم تا کی رایگان بمونه!
من و دخترم بدون حتی یه ریال هزینه، یه ویزیت آنلاین از متخصص حرفه‌ای گرفتیم. کامل بدنمون رو آنالیز کرد، تک‌تک مشکلات رو گفت و راه‌حل داد.

خودم کمر و گردنم خیلی مشکل داشت، دخترم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت… و باورت میشه؟ همه‌ش رو درست کردیم!

اگه تو یا یکی از عزیزات مشکلات اینجوری دارید، همین الان تا دیر نشده نوبت ویزیت 100% رایگان و آنلاین از متخصص بگیرید.

البته من اینو مستضعف نمیدونم. کارگر مادرشوهر یه خانم میانساله خونه مردم کار میکنه که برای دخترش جهاز ...

داره کار میکنه دیگه باقالی پاک میکنه میفروشه مگه همه باید ظرف بشورن شما کمک نکن من گفتم جنس بخر ازش جنس بده فقیر نگفتم پول بده گفتم بزار دستش بچرخه هر جی صلاح میدونید همون انجام بدید من نظرم گفتم مثل بقیه

کاربر مرد هستم

به نظر من به یه خیر اعتماد کن

اون خودش اینجور جاها رو می شناسه دیگه لازم نیست خودت بری و اسیر بشی 

من خودم همیشه همین کار و می کنم

بعد هم تو فامیل دور خودمون یکی دو نفر هستن شوهراشون حقوق کارگری می گیرن دو سه تا بجه دارن

به بهانه صله رحم می رم 

براشون جنس هم می برم

حتمأ نباید جاهای فقیر زندگی کنن که

فقط کافیه کمی تیز بینی داشته باشی

فضای مجازی و فضای واقعی به من نشون که   هر تحصیل کرده ای باشخصیت و باشعور نیست 👌👌👌

سلام بچه ها خوبین.من 23 سالمه اصلیتم شماله ساکن شهریارم یکی از روستاهای اطراف شهریار ک حتی ماشینم پیدا نمیشه توش.من سنی بودم و همسرم شیعه خونواده هامون راضی ب ازدواج نبودن مام همدیگرو دوست داشتیم و ازدواج کردیم.رفتیم یجایی رو دومیلیون ماهی چهارصد سراسیاب اجاره کردیم.هیچی نداشتیم رو زمین خاکی میخوابیدیم.یکی از دوستامون ی روفرشی و دو تا بالشت و ی قاملمه با ی پیک نیک واسمون اورد ک با اون سر میکردیم ولی حالمون خوب دلمون خوش بود چون عاشق هم بودیم.خونواده هامون هنوز مخالف بودن.خونواده من که ب خونم تشنه بودن اصلا حق رفتن ب خونمونو نداشتم جز همسرم هیچکیرو نداشتم باز خدهروشکر همسرم خیلی خوب بود و هست.سر سنگین با غیرت و مهربون.وامو ک اینجا بانک سپه ثبت نام میکنی دوماه طول میکشه تا پیامش بیاد و وامتو بگیریّ اینشد ک یروز مادرشوهرم اومد گفت دخترم با مهربانی،بیا بریم خونه ما این دوماه رو اونجا باش تا برادرشوهر بزرگت بیاد ضامنتون بشه و وسیله بگیری و جای بهتر اجاره کنی منم گفتم باشه.چون بچه و ساده.دقیق دو سال پیش بود.رفتم خونشون و پیامک وام اومد گفتم داداش گفتی ضامن میشی پس چیشد بیا بریم فردا بانک.گفت من غلط کردم گفتم ضامن میشم من خودم دنبال ضامنم و زد زیرش و طلبکار شد.مادرشوهرمم خیلی با احترام وسایلامونو گزاشت بیرون و بیرونمون کرد.مام یشب بیرون بودیم فرداش رفتیم ی اتاق اجاره کردیم ببخشید دستشویی و حموم و اشپزخونه و اتاق باهم و یکی بود.اونچا سر کردیم دنبال ضامن گشتیم و گشتیم اخر یکی پنج تومن گرفت ضامنمون شد رفتیم یجارو اجاره و یکم وسیله خریدیم.اونجا فهمیدم حاملم،اونموقم ک بیرونمون کرده بود حامله بودم خبر نداشتم ولی از حرص و جوش ک خوردم سقط شد.شوهرم یجا کار میکرد که دیواره ضد اشعه میزدن واس بیمارستانا.رادیولوژی سیتی اسکن و اتاق عمل اینا،حقوقشو درست نمیدادن و مجبگر شدم یکم از وسایلامو بفروشم واس کرتاج شدنم هیچکی نبود کمک کنه کارشم ک پول نمیدادن.باز چندماه سقطم ماموریت ب همسرم خورد رفتیم تالش واس ی بیمارستان منم برد ک تنها نباشیم.سه ماه اونجا بودیم بعد سه ماه برگشتیم دیدم خونمو خالی کردن هرچی اهر و ندارمو بردن معلوم نیست کی بردن.اخه ب مادرشوهرم سپرده بودیمش نمیدونم چجوری مواظب بود ک نفهمید دزد زندگیمو جمع کرده.باز مشکلات شروع شد.اجاره خونه قسط وام و ...رو اون هم هفت ماه ک از سقطم گزشته بود فهمیدم باز حاملم ناخاسته.باز ن ناراحت بودم ن خوشحال.چون تغذیه درست حسابی نداشتم بچم ضعیف بود.باز نه ماه با بدبختی و حرس و جوش و غصه و گریه گزشت چون خونوادمم نمیدیدم از اوحور سختی و بدبختی عذابم میداد باز ب عشق شوهرم تحمل میکردم.روزی ک رفتم ماما معاینم کرد و گفت همین الان راه بیوفت برو بیمارستان منم گیج از اونور هیچکس نیست پیشم از اوحور پول زایمان.باز از ناچاری فرش خونمو فروختم چون بیمارستان خصوصی گفت باید بری بخاطر کرونا مجبور بودم.تهران بیمارستان صدیقه زهرا.رفتم زایمان کردم ن مادرم ن خواهرم ن پدرم ن برادرم تنهای تنها فقط خودم و همسرم.چقد بد بود.منم سزارین همسرمم سرکار میرع.ببینید سزارین بعضیا میگن خییییلی راحته ولی نمیدونم شاید بخاطر ضعیف بودنم بود داشتم از درد میمردم تا ده روز تک و تنها کسی نبود ی سوپ واسم بزاره.تک و تنها خیلی سخته اونا ک بچه دارن درک میکنن.این شد که بچم زردی گرفت زردی بالا چون همش میخوابید شیر نمیخورد.هی باشین پا میشدم شیرش بدم باز نمیخورد.بستریش کردن منم سرپا با بخیه هام روز دوم عملم بیمارستان بودم تا دهم انقد وایساده بودم بخیه هتمو خواست بکشه دو بار پاره شد دکتر فکر کرد بیست روز از روش گزشته گفت چرا دهمین روز نیومدی ک انقد خشک نشه بخیه هات داخل پوستت.منم گفتم دهمین روزه دکتر تعجب کرد.خداشاهده همین الانشم بخیه ابی ی تیکه اندازه نیم سانت داخل پوستم مونده تیر میکشه دکتر نرفتم بخاطر اوضا مالیمون.من واس زردی برده بودمش اینهمه خرجش کردم اخرش برگشت دکتر گفت باید روده هاش عمل شه منم گفتم مشکلی ندهره گفت نه شکمش بزرگه منم نزاشتم مرخصش کردم بردم جای دیگه دکتر دیگه فردیس خسرو فولادی ک رو دستش نیست.خیلی کارش درسته.ی چندتا فشار داد دلشو گفت فقط نفخه هیچی نیست.اومدیم دخترم بخاطر نفر دوماه سزشب تا صبح با گریه بیدار تو بغل من منم اینور اونورش میکردم میگفتم خدایا فقط گریه نکنه حاضرم شب و روز بیدار باشمّجیگرم میسوخت از اینکه از دلدرد گریه میکردش.بعد چون زیاد رفته بودم هیئت اینا ی شب ک داشتم ب امام حسین و امام علی فکر میکردم عشقشون ب شدت افتاد ب دلم انقد ک دوست داشتم اونموقه روز باشه تا برم شیعه بشم.حکی حال خوبی داشتم فقط دوست داشتم بشینم زار بزنم ی حال خاص و عجیب.از خوشحالی همسرمو بیدار کردم نصف شبی.بهش گفتم میخوام شیعه شم شیعه ی علی اونم خوشحال شد با اینکه همسرم هیچوقت حرفشو یا اجبار ب شیعه شدن نکرده بود خوشحال شد گفت خودم میدونستم عشقش میوفته ب دلت ولی فکر نمیکردم انقد زود اتفاق بیوفته.بعد رفتم پیش اخوند و کمکم کرد شیعه شدم.اخونده رو پاهاش بند نبود.خودم نمیدونستم دقیقه رفته بودم شب ب دنیا اومدن حضرت محمد بوده من نمیدونستم اخونده گفت دقیقا شب دنیا اومدن حضرت محمد دنیا اومدی منم خوشحال با حال خوب و سبک برگشتم خونم. چندوقت بعد همسرم ی ماموریت خورد داخل تهران بیمارستان مهدی کلینیک پشت بیمارستان امام خمینی.رفت اونجا سرکار که چند وقت بعدش فهمید صاحب شرکتشون داره از بیمارستان دزدی میکنه یعنی سرب هایی ک ب دیوار رادیولوژی اینا باید بزنه رو کم میزنه و جون هزاران نوزاد و پیر و جوون درخطره زن های باردهر مشکل واس جنینشون پیش میاد نوزادان سرطان میگیرن.واس همون گفت انجام نمیده ب شرکتشون و نمیزاره این کارو بکنن با اینکه بیست میلیون کارکرد این چندسال و ابزاراش دستش بود گفت نکنید این کارو و منم انجام نمیدم.گوش نکردن و رفت ب راییس بیمارستان گفت اونم اهمیت نداد.این شد دزدا هنوز سرکارن و شوهر منم بیکار.فقط موند بچه من گشنه.

اینهمه سختی کشیدم تحمل کردم اما تحمل اینکه بچم تازه ب غذا افتاده و همش دوست داره یچیزی بخوره و نمیتونم فراهم کنم خیلی سخته تحملش دارم زجر میکشم از لحاظ روحی و جسمی.خدا هیچ پدر مادری رو شرمنده بچه هاش نکنه بچه منم شانسشه دسگع.اینم بگم خونوادم کاملا قط رابطه کردن دوساله ندیدمشون.از هر لحاظ زیر فشارم روحی و جسمی.اینارو اینجا گفتم ک بگم خیلیا دارن سختی میکشن ولی بخاطر ابروشو هیچی نمیگن.اینجا حرف زدن واسم راحت بود سبک شدم چون ن کسی میشناستم ک پشتم حرف دربیاد نه هم فکر بد کنن.ب هرحال دلم خالی شد.توروخدا یکی بگه من چکار کنم.ن با بچم میتونم برم سرکار همسرمم تلاششو میکنه خیلی.ماهی شیشصد پول اجاره پونصد قسط وام نمیدونم چکار کنم اینروزاست صابخونه جواب کنه سه ماهه اجاره ندادیم.حالم خوب نیست لطفا کمکم کنید ک چکار کنم بچه ها  

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز