2777
2789

بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

حداقل اونایی که تا آخر بودن بگن چی شد فکرم درگیرشه 😔

من تا اخراش بودم گفت میرم دنبال زنه تعقیبش کنم صفحه های اخر دیگه خودش  نبود بچه ها حرف میزدن... دیگه خبر ندارم... اگه خبری داشتین به منم اطلاع بدین نگرانشم

خدایا پناهم تویی  

خیلیا بی ادبن دعوا میکنن.سر شورت قرمز و صیغخ.همیشه هم دعواس.طرف تاپیک میزنه لباسم قشنگه دعواس بچم مریضه دعواس.اینا تو خونه هاشون چیکار میکنن بابقیه فکر کنم هرروز دعوا دارن.

هیچی  

وای من فقط تاپیک های خاطره و سوتی رو همه صفحاتشو میخونم تاپیک های خیانت و بقیه چیزا رو فقط مشکل استارتر رو میخونم دیگه کامنت هارو حال ندارم بخونم😂

تیکرعروسمیه😍😍❤❤میشه اگه امضامو میبینین براینکه عروسیم به خوشی سرتاریخ برگزاربشه بادل مهربونتون یه صلوات مهمونم کنین😘😘😍😍❤❤

من دیشب خوندم ولی دیگه زیادی طولانی شده بود ازصفحه۳۷پرید۱۲۲

پسرقشنگم‌در۹۹/۹/۲۶بدنیا اومد و زندگی منو‌وباباش رو‌قشنگتر کرد🌹🌹‌اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحمّدٍ وَ آلِ مُحمّد
112 صفحه؟😮 راجع به چت یه نفر با منشیش؟😮😮😮


اوهوم تاره 122 صفحه بود من تا 112 تونستم بخونم آخه فقط چن نبود که . با هم رابطه داشتن آقای خانم رو تو کارگاه ماساژ میدادن . این بنده خدا هم فهمیده از رو چت های تل گرام . از امروز صبحم که رفته بود خانومه رو تعقیب کنه تا خونه اش رو پیدا کنه و مچ شوهرش رو هم تو کارگاه بگیره

خدایا ازت ممنونم که بهترین شوهر دنیا رو نصیبم کردی   
من صبح تا ص ۶۱ خوندم رفتم سرکار  الان اومدم بقیشو بخونم دیدم تعطیل شده  بچه ها ص ۶۱ ببعد ...

به مامانش زنگ زد که بیاد باهم یه خونه بگیرن چندروزه به شوهرش گفت که میره خونه مادرش شهره دیگه...که خونه خالی شه بتونه مچ شوهره رو بگیره

خدایا پناهم تویی  
اوهوم تاره 122 صفحه بود من تا 112 تونستم بخونم آخه فقط چن نبود که . با هم رابطه داشتن آقای خانم رو ت ...

کارگاه چی بوده؟

خانوادم بهم میگن کجایی پس هیچوقت خونه نیستی/دوستام میگن کجایی پس هیچوقت نیستی/فامیلا همش میگن نیستی هیچوقت کجایی پس/من واقعا کجام پس؟!🤔             خواهشا یکی پیدام کنه بذاره سر جام😄

گفتن سركاريه

رد شدو ديد كه در مخمصه اي ناجورم.من از آن روز به بازمانده شدم مشهورم.اوج درماندگي ام گفت موفق باشي😕يادم افتاد همان جمله سر كنكورم😔                                                               من پشيمان نيستم اما نميدانم هنوز،،،دل چرا در بازي نيرنگ ها يكرنگ بود....
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز