خانه من و همسرم با خانه پدریش یک ساعت فاصله داره
هر وقت میریم باهم. میریم چون. مسیر دور هست و. همسرم میگه در طول راه با هم باشیم میشه ی تفریح
الان خانوده همسرم همش تیکه می ندازن ک چرا وقتی میای همیشه با همسرت میای
حالا شده ی وقت هایی هم تنها بره
اما بیشتر وقت ها با هم میریم
اینقدر گفتن ک روی شوهرم هم تاثیر گذاشته
حالا همش میگه تو چسبیدی بمن
من از خانوده م دور شدم و از این حرف ها
شوهر من ی برادر مجرد و ی برادر متاهل داره
اون یکی جاری م زیاد نمیره خانه شون
ولی شوهره همش میره
من ی چشم دیدم ک جلوی شوهره می شینن بد زن و خانوده زن ش رو میگن
چند باری هم سر کار همسرم رفته مادر شوهرم و زیر گوشش خونده و رفتار شوهرم با من کاملا تغییر کرده
خانوده همسرم کلا با زن پسر رابطه ای ندارن و میخوان سر ب تن زن پسرها نباشه
من و شوهرم عاشقانه و با مخالفت خانوده ها ازدواج کردیم
هر کی. حوصله داره بیاد تا بقیه ش رو بگم و. کمک م. کنید ک چ. کنم