سلام دوستان
نماز روزه هاتون قبول باشه
بذارید داستانشو بگم من یه شکری خوردم دیشب .
یکی از دوستای نسبتا صمیمیم اومد کنارم نشست و بهم گف که باید رازتو بهم بگی . من اولش بهش نگفتم اما اون اصرار کرد و گف اگه بگی سبک تر میشی ... من بهش گفتم که اگه بفهمی ازم متنفر میشی میدونم که یجور دیگه بهم نگاه میکنی اما اون باز اصرار کرد ... منم بهش گفتم ... میدونم که خیلی اشتباه کردم اما الان اصلا نمیتونم نگاش کنم . اونم باهام سنگین برخورد میکنه خیلی ناراحت و دلگیرم ... من تنها بودم همین یکیو داشتم الان تنهاترم شدم ....