تو خونه بابام اینا بودیم اونام بودن داداشم گفت برم ماهی بیارم درست میکنی گفتم اره گفت چند وقته به سمیرا میگم میگه نیار از بوش بدم میادخلاصه آورد درست کردم دیدم هی از داداشم رو برمیگردونه گفتم ولش کن حتما دوباره بحثشون شده نگو خانم عصبانیه که چرا رفتی ماهی خریدی بخدا قشنگ سر سفره با چشماش میگفت کوفت بخورین داداشم گفت بازم هست زنش گفت نه عزیزم مگه نمیبینی تعدادو ینی دلم میخواس استخونای ماهی رو تو حلقش فرو کنم
برادرزادمو ختنه کردن رفتم خونشون باور کنید چایی آورد استکانا انگار چرب بود چایی ریخته بود تو سینی
بعد گفتم به شوهرم بلند شو بریم داداشم گفت بابا بمونید هندونه اعلا گرفتم باور کنید زن داداشم با لگد هندونه رو از تراس آورد برد آشپز خونه منم ترکیدم