2777
2789
عنوان

به نظرتون من الکی ناراحت شدم از مادر شوهرم یا اون کارش اشتباه بوده

| مشاهده متن کامل بحث + 731 بازدید | 51 پست
آخه اختلاف ها بالا گرفته میگم شاید از رفتار اونشبم باشه بقیه هم مته با خشخاش گذاشته باشن

من خودم بخاطر رفتارای بد خانواده ی همسرم و خود همسرم  توی دوره ی عقد جدا شدم 

متاسفانه من همسرم هم پشتم نبود و فوق العاده خاله زنک بود و دروغگو و دورو 

کاری کردن که دو سال عقد که برای هر دختری زیباترین دوررانه بشه جهنم 

اگه همسرت پشتت و هواتو داره سعی کن با خانوادش کنار بیای 

  
یه سوالی واسم جالب شده.چرا اکثرا وقتی صاحب خونه یا صاحب مجلس حالا به هردلیلی یکم بی محلی کنه یا پذیر ...

دقیقا منم میخواستم برم نزاشتن😑😅آخه تازه عروسم باید یکم ببشتر به من توجه کنه بعد اگه کلا به هیچ کس تعارف نکنه طرف مشکلی نداره ولی وقتی به یکی دیگه تعارف میکنه به من نوعی تعارف نمیکنه احساس میکنم اکراه داره که من غذا بخورم 

بچه‌ها، دیروز داشتم از تعجب شاخ درمیاوردم

جاریمو دیدم، انقدر لاغر و خوشگل شده بود که اصلا نشناختمش؟!

گفتش با اپلیکیشن زیره لاغر شده ، همه چی می‌خوره ولی به اندازه ای که بهش میگه

منم سریع نصب کردم، تازه تخفیف هم داشتن شما هم همین سریع نصب کنید.

عزیزم زیادی حساسی ۴روز دیگه از این حرص میخوری که حیف اعصابت که بخاطر چیزای الکی خرد کردی

اوایل نامزدی این چیزا پیش میاد زیاد خودتو درگیر نکن

اصولا اعتقاد قدیمیا اینه باید احترام داماد رو بیشتر نگه داشت چون گوشت تنشون زیر دندون اون داماد گیره

عزیزم زیادی حساسی ۴روز دیگه از این حرص میخوری که حیف اعصابت که بخاطر چیزای الکی خرد کردی اوایل نامز ...

چه اعتقاد مسخرا ایی الان که یه سری رفتار هارو با من کردن زندگی و به کام پسرشون هم تلخ کردن چون من عصبی میشم گیر میدم به پسره 

عین مادر شوهر من چرا واقعا اینا اینجورین ،داماداشون انقد دوست دارن همونقد با عروسا لجن باید جوره دی ...

گفتم دیگه هرچی نامزدم گفت بخور گفتم مرسی اشتاا ندارم نمیتونم بخورم اولین بار هم که من و دعوت کرد مادرش برای ناهار گفت ما ناهار خوردیم اگه میخوای برات بکشم گفتم نه مرسی آخرش خودش فهمید چی گفته رفت سفره انداخت منم کمکش کردم ولی اون روز هم فقط یه قاشق خوردم . 

چه اعتقاد مسخرا ایی الان که یه سری رفتار هارو با من کردن زندگی و به کام پسرشون هم تلخ کردن چون من عص ...

درسته اشتباهه ولی خب باید یک جاهایی کوتاه اومد

درکل زیاد نذار هرکسی حتی خانواده همسر  بفهمن از چیزی ناراحتی چون اگه یکم ناخالصی داشته باشن رفتارشون رو بدتر میکنن

هیچوقتم توقع رفتار خانوادت با خودت رو از بقیه نداشته باش

با اجازه استارتر، حالا یکی به من بگه من باید از دست مادر شوهرم ناراحت باشم یا نه، خودم که خیلی دلم گرفت.

ما هر هفته میریم خونه مادرم و مادر شوهرم حداقل یه وعده غذا هم تعارف میکنن وایمیستیم، چون فامیلامون یه جای دیگه ن دو ساعت تو راهیم و دو شب اونجا هستیم ، خونه  هم داریم.حالا هفته پیش از اون دو شب یک شب رفتیم خونه مامانم افطاری چون گفته بود بیاین.فردا صبحش مادر شوهرم گفت بیاین افطاری قرمه سبزی بذارم، ما گفتیم میایم ولی قرمه نذارین سنگینه، پنیر میخوریم اونم قبول کرد، تا اینجا که هیچ، ظهر داداشم مارو برای افطاری دعوت کرد گفت همه خواهر برادرا و مادر پدرم هستن، 

منم به شوهرم گفتم ما که همیشه خونه مامانامون هستیم به مامانت بگو هفته دیگه میریم خونشون تا امشب بریم خونه داداش، شوهرم رفت به مامانش بگه، گفت فلانی گفته امشب بریم خونشون مامانش هم گفت مگه نگفتی امشب خونه ما هستی، شوهرم هم نمیدونم روی رودربایستی گفت چرا و دیگه چیزی نگفت.مادر شوهرم گفت دخترش  و دومادش،پسرش و عروسش هم هستن،منم با خودم گفتم خب دیشب خونه مامانم بودیم شاید امشب حق همسرم باشه که انتخاب کنه(البته ما همه با هم فامیلیم).

بعد شب که رفتیم دیدیم دختر و پسرش هم خونه داداشم دعوت بودن و نیومدن خونه مامانشون، بهش گفتن ما که همیشه اینجاییم! این دفعه میریم اونجا، این قدر ناراحت شدم افطاری و نصفه خوردم گفتم دلم درد میکنه رفتم خونمون کلی گریه کردم، داداش طفلکم برامون سحری آورد چون خونشون نبودیم ولی برامون غذا پخته بودن.

همیشه هم سر اینکه همیشه خونه مادر شوهرم دعوتیم حرصم میگیره، این هفته اصلا به دلم نیست که بریم، باز میگم دلم به مامان بابام تنگ میشه.


عزیزم ،شما دعوتشون رو قبول کردید ،کار درستی نبوده بزنین زیرش

ازین که همیشه اون جاییم حرصم میگیره، حالا بعد چند وقت خونه داداشم همه حتی بچه های مادر شوهرم بودن ولی ما نبودیم،شوهرمم میگه ما کار بدی نکردیم ما به قولمون عمل کردیم، میخوام یه جوری بشه مثل بقیه دختراش که همیشه دعوت نیستن باشیم . فقط از ما توقع دارن بریم پیششون میگن ما تنها هستیم اگه دفعه دیگه اینو بگن میخوام بگم دختراتون رو دعوت کنین تا تنها نباشین.(خونواده هامون پر جمعیته)

به خدا ندارم ولی میگم فرق هم به این پر رنگی نباید بزارن

سلام ،خب مادر زنها حواسشون به داماد هست چون داماد میتونه دخترشون رو اذیت کنه ،شاید شوهر خواهرشوهرت سر همین مورد قبلا گیر داده که باید بهم تعارف کنن،،،،،وگرنه مادرها پسراشون رو بیشتر دوست دارن و البته توقعشون هم از پسرشون بیشتر،،،،بلند شدن از سر سفره به حالت قهر اصلا کار درستی نیست ،دوبار دیگه که پاشی میگن به درک،،،یا بهتر،زحمت ما کمتر ،شوهراتون قاطی نکنین ،گناه دارن بچه که نیستین خودتون از پس مادرشوهر و خواهرشوهرو...بر بیاید،قرار یک عمر باهاشون زندگی کنی ،فردا که بچه داشته باشی ناراحتی که به بچه خواهرشوهرت بیشتر توجه میکنند،،سفره انداخته زحمت کشیده ،غذا پخته زحمت کشیده هیچکدوم وظیفش نبوده ،،،جرات مندی رو تمرین کن ،اگه از اینکه در نبود تو غذا خوردن ناراحتی ،راحت بگو من دوست داشتم همراه شما غذا بخورم ،اگه از اینکه به داماد تعارف کرد به شما نکرد ،همونجا به خنده بگو مثلا حسین اقا تحویلت میگیرنها یا.....،قهر کردن کار آدمهایی که بلد نیستن حرف بزنن

گفتم دیگه هرچی نامزدم گفت بخور گفتم مرسی اشتاا ندارم نمیتونم بخورم اولین بار هم که من و دعوت کرد ماد ...

پس کار اشتباهی نکردی ،ولی اینجور که پیداست شاید بازم ازین رفتارا داشته باشه پس کاری کن که فک نکنه داره تو رو ناراحت میکنه سعی کن بیخیال باشی و همونجا کامل غذاتو میخورن بهشم توجه نمیکنن تابیشتر حرصش دربیاد،به شوهرتم بگو زیاد بهت توجه کنه تو جمع و اون عوضش بیشتر تعارف کنه اینجوری بیشتر میسوزن😅اینو تجربه بهم ثابت کرده تو زندگیم، بفهمه دیگه روت تاثیر نداره اداهاش ،دزسته خانواده خودت بهت بیشتر اهمیت میدادن ولی اونا پدر و مادرت هستن و هیچکس نمیتونه مث اونا باشه پس با پدر و مادر خودت مقایسه اشون نکن

خــ❤ــدایـآ خـودتـ بسـآز ♡ تــو بسـآزے قشنگتـرہ
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز