۳ساله ازدواج کردم باپسری که یباراززنش طلاق گرفته بود کلا انگار مرده بودمن زنده اش کردم وبهش بال وپردادم ازخانوادشم که چی بگم بی عااار.انگاراصلا پسری ندارن نه نگرانش میشن نه بفکرشن تواین سه سال مث غریبه ها فقط رفتارکردن. خ دروغا بهمون گفتن ازاول تحصیلاتشو شغلشو وکلی چیزه دیگ من قبولش کردم باهمه کمبودهاش اون بال وپری ک من بهش دادم مادرش بهش نداده بود کلا انگار مرده بود وکسی نمیدیدش من وخانوادم اومدیم کمبودهاشو پرکنیم پدرم مث پدر مادرم مث مادر بش محبت کرد چون نیروی شرکتی هس حقوق نمیدن بهش بدن هم خ کم پدرم دستشو گرفت من به کم وزیادش قانع شدم هییییچی نگفتم هییییچی نخواستم نه اعتراضی نه تحقیری.الانم یه دخترسه ماهه دارم هنگام زایمانم گفتم من میترسم ازاین بیمارستان های دولتی میشه ببریم خصوصی ها زایمان کنم دکترمم گف بیا خصوصی تا آرامش داشته باشی برگشت گف نه من پول ندارم واینا گفتم باشه من خودم اون گردن بندی که پدرم اینا سرعروسیمون بهم هدیه کردن رو میفروشم باپول اون برگشت گف حق نداری دست به طلا هابزنی باااید بری دولتی من نمیتونم بخاطره ترس الکی تو طلابفروشم انگار فقط اینه زایمان میکنه هرروز ثدنفرزایمان میکنن
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
من که خودم دوتا بچه هامو تو دولتی زایمان کردم و راضی هستم.
به نظرم کار عاقلانه ای نیست بخاطر ترس از زایمان پس انداز یا طلایی که داری رو بری بریزی تو جیب بیمارستانها وقتی قرار زایمان طببعی کمی به نظرم هیچ جایی با جای دیگه تفاوت چندانی نمیکنه
خلاصه بردنم دولتی.اونجا ۱۲ساعت تو عذاب بودم اینم شبی که من زایمان میکردم توبیمارستان مادرش ایناکه ازشهرستان اومدن برده بود خونه ما بخوروبپاش راه انداخته بودن کل خونه بهم ریخته بود.اوتقدررررعذاب کشیدم کشیدم کشیدم که مرگموباچشمهای هودم دیدم خلاصه دخترم دنیا اومداومدیم خونه دیدم بله دیگ همه جمعن خونه ما.نه شوهرم نه پدرشوهرم بعدزایمان هیییجی برام نخریدن بخورم لااقل حالم بهترشه خلاصه که اون دوران روگذروندم توحاملگی هم چندبار روم پرخاش کرده بود الانم بایه بچه سه ماهه کاره خونه بشوربساب ازبچه نگهداری کن همش سرمنه دریغ ازیکم فقط یکم کمک وهمراهی بچه رو میدم نگه داره میگ خستم میگیره بغلش گریه کنه میاره میده بمن تو خونه هررررکز خدا مث اسب میدوم فقط ازاینوردرس میخونم دانشگاه امونمو بریده هرکاری هم بکنم واسش بم میگه تاحالا هیچی نکردی واسم خانوادم برام همه کارکردن ازخانوادشم کافیه یکم دلخکرشم بگم یا جبهه میگیره یا سکوت میکنه دیگ خسته شدم ازاین زندگی خستممممم
خوب کردی که بهش پر و بال دادی و زنده ش کردی، ولی تو همه چی تعادل رو نگه دارین، الکی رو بدین هوا برش میداره، سر همچین چیزی نباید کوتاه میومدی، خیلی پررو شده به طلاهای توام کار داره، جدا از اینکه خیلی باید یکی بیشعور باشه با خانومش نزدیک وضع حمل اینجوری برخورد کنه
خب بالاخره کجا زایمام کردی؟ من که خودم دوتا بچه هامو تو دولتی زایمان کردم و راضی هستم. به نظرم کار ...
آخه دولتی داریم تا دولتی بسته بودنم روتخت ۱۲ساعت رو به کلللل رو تخت بودم ودرد پشت دردآخرش حتی اونقد حالن اورژانسی شدکه کپسول اکسیژن وصل شد بهم تا اکسیژن به بچه برسه
خلاصه بردنم دولتی.اونجا ۱۲ساعت تو عذاب بودم اینم شبی که من زایمان میکردم توبیمارستان مادرش ایناکه از ...
ببین شوهرت محبت از پدر و.مادر ندیده و نمیتونه محبت کنه به کسی باید خیلی بهش زمان بدی.شوهر منم اوایل اینجوری بود الان که پسرم بزرگتر شده خیلی بهتر شده و کمکم میکنه حتی بچه رو میبره وقتی کثیف کرد گاهی اوقات که میبینه خسته هستم.میشوره و تا بتونه کمک میرسونه اما به مرور زمان خوب شد