تو دوران عقديم
شوهرم خيلي دلمو ميشكنه
من همه جوره هواشو دارم اما اون....
من هميشه و اكثر اوقات خونه مادر شوهرم ميمونم فقط به خاطر شوهرم كه ناراحت نشه و اينا
واقعا تو وضعيت هايي كه نبايد منو همه اعضاي خانواده ديدن
هميشه در حال كار كردن و سر و روي نا مرتب از بس كه وقت نميكنم به خودم برسم
شوهرمم هر دو هفته يبار منو شايد ببره يه دوري بزنيم
به چيزايي كه دوست دارم و هوس ميكنم اصلا توجهي نميكنه
ناراحت و عصباني هم كه هست هرچي دلش ميخواد به من و خانوادم ميگه
من يه بار بهش گفتم كلي يه چيزو
از وقتي اومد خونه انگار من وجود نداشتم
انگار من نبودم
نه سلام نه عليك نه حرف و صحبتي
خلاصه دلمو خيلي شكست
امروز صبحم بهش سلام و صبح بخير گفتم اصلا جوابمو نداد