عزیز خیلی زود جا زدی من شش هفت ساله تو راه دکترام از همه چی زندگیم میزنم پول جمع میکنم دوباره برم دکتر. با هزار قسط یه خونه ی نقلی خریدیم به شوهرم میگم بفروشیم دوباره بریم دکتر. شوهرمم میگه بچه اومد نمیگه چرا همه چی رو فروختید خودتونو آواره کردید ولی اونم ته دلش راضی میگه دیگه چی کار کنیم.
خیلی سخته درکت میکنم ولی دیگه دنیاست دیگه قربون خدا برم یه جوری یه جایی برامون جبران میکنه انشاالله.