تو ی روز زمستونی سر خیابون منتظر سرویس بودم که اومد و جلوی راهم وایستاد!
پسر شوخی بود به خنده گفت بیا برسونمت تو این سرما ادم برفی میشی...
رومو کردم اونطرف و نگاه ب خیابون سوت و کور کردم
شیشه رو داد بالا و رفت
نفسمو با صدا دادم بیرون یهو دیدم از اون سمت خیابون دور زد و اومد باز جلوی پام وایستاد