اوکی منم بگم پس
کلا به جن و موجودات مورالطبیعه اعتقاد ندارم بغیر از حیات بیگانگان
سره همین تو روستامون شرط بندی کردم که میرم ته دشت و میرم بغل درخت بزرگی ک همه میناسنش و یه سلفب میگیرم
توی راه فک میکردم دقیقا یه نفر هم قدم من داره میاد یعنی صدای دوتا قدم میشنیدم
وقتی هم رسیدم زیر درخت باد خیلی تندی میزد که کلی برگ رو اینور اونور کرد و کلا یه فضای فوق ترسناک
وقتی برگشتم دیگه صدای دوتا قدم نمیشنیدم
اخرشم نفهمیدم داستان چی بوده